Document Type : Research Paper
Abstract
Keywords
مقدمه
کشور هندوستان یکی از کهن ترین تمدن ها و دارای فرهنگ و تاریخی بسیار کهن است. تاریخ این کشور مملو از عجایب باور نکردنی است. هندوستان با تمدنی تقریباً10 هزار ساله، هیچ گاه به یک کشور خارجی حمله نکرده؛ اما در عوض همیشه مورد تاخت و تاز بیگانگان قرار گرفته است. ذ جالب این که هرگاه بیگانگان پا به این کشور نهاده اند، سودای بازگشت از سر بیرون کرده و در همان جا رحل اقامت افکنده و برای خود تاج و تختی و احیاناً امپراطوری بزرگی ساخته اند که از این میان می توان به اعراب، غلامان ترک، مغول ها، ایرانیان و انگلیسی ها اشاره نمود.
انگلیس ها آخرین مهاجمان خارجی بودند که این کشور پهناور را زیر سلطه ی خویش درآورده بودند. ورود نیروهای بریتانیا به هند با مخالفت شدید مردمان این سرزمین و مخصوصاً مسلمانان روبه رو شد و جدّ و جهد برای آزادی و نجات هندوستان از سلطه ی انگلیس، شروع شد؛ اما با همه ی تلاش های انجام گرفته، انگلستان به سرعت هند را برای مدتی طولانی به صورت مستعمره ی طلایی خود درآورد. استثمار مستعمراتی آنچنان دماری از روزگار هند درآورد که موجب پدیدآمدن وضع رقت انگیزی شد و کشور را از نظر اقتصادی به کلی فلج کرد و باعث تضعیف روحیه ی ملّت شد.(میلانی، 1363: 13) ورود مهاتما گاندی به صحنه ی سیاسی هند و تلاش وی جهت آزادی، کفّه ی ترازو را به نفع استقلال طلبان سنگین نمود و نهایتاً در سال 1947 ، انگلیس مجبور به خروج از هند شد.(نهرو،1363: 12)
پیشینه ی تحقیق
تحقیقات و بررسی های زیادی درباره ی شیوه ی زندگی سیاسی و اجتماعی رهبران مبارز شبه قاره ی هند انجام شده است و کتاب ها ی متعددی نیز در این زمینه نگاشته شده که در این مقاله نیز، به عنوان منبع مورد استفاده قرار گرفته است. از سری تحقیقات انجام شده به موارد زیر اشاره می شود:
- نظر پور(1386)در مقاله ی خود تحت عنوان « نافرمانی مدنی» معتقد بود که یـکـی از راه های تغییر و دگرگونی نظام های سیاسی، نافرمانی مدنی است که در دوران اخیر، ایـن الگو را گـانـدی، رهبر استقلال هند، بنیان نهاد. وی از طریق مبارزه ی منفی یا نافرمانی مدنی، استعمار انگلیس را شکست داد و موفق به رهایی هند از یوغ بیگانگان شد و پس از آن به قهرمان مبارزه با استعمار شهرت یافت. چهره های برجسته و مبارز هندی، همانند «جواهر لعل نهرو»، «والای پاتل» و «ابوالکلام آزاد» به سراسر هند، سفر و مردم را به مبارزه منفی دعوت می نمودند (نظر پور، 1386: 144)
- توحیدی (1386) در مقاله ی خود تحت عنوان «رویکرد نوین سیاست خارجی هند» با بررسی اندیشه های سیاست خارجی نهرو بیان نمود: از دهه ی1990رهبران هند، برای تدوین سیاست خارجی متناسب با اندیشههای نهرو (سیاست خارجی مستقل، انسجام جهان سوم و گرایش به غیر متعهدها) دچار مشکلات عدیدهای شدند؛ بدین معنا که از طرفی قادر به اعتراف این مطلب که ایدههای نهرو، مشکلات جدی سیاسی و اقتصادی را برای کشور به بار آورده، نبودند و از سوی دیگر به منظور پاسخگویی به شرایط و مطالبات جدید، ناگزیر به اصلاح سیاستهای جاری بودند. این سرگردانی، در همه ی عرصههای اتخاذ دیپلماسی هند، از نحوه ی برخورد با ایالات متحده به منظور طراحی یک استراتژی کارآمد و مفید تا نحوه ی برقراری ارتباط با کشورهای همسایه، به وضوح قابل مشاهده بود. در همین راستا، بسیاری از نخبگان در مورد تغییر کلی سیاست خارجی و ضرورت تدوین نوع جدیدی از آن، به اتّفاق نظر رسیدند. فروپاشی اتحاد شوروی و موج جدید جهانیشدن اقتصاد، هند را به سمت کشف راههای جدید برای برقراری روابط خارجی سوق داد. (توحیدی، 1386: 26)
- بارناباس و کلیفورد(2012) در مقاله ی «مهاتما گاندی، یک الگوی هندی از رهبری خدمتگزار» به بررسی ویژگی های رهبری از دیدگاه مهاتما گاندی می پردازند که در این ارتباط، شش بعد از ابعاد رفتاریِ مدل شاخص های رفتاری رهبری خدمتگزار (SLBS) که از سوی Sendjaya و Sarros (2008) مطرح شده است ، شاملِ اهمیت خصوصیات رهبری خدمتگزار، نیازهای پیروان، عشق به از خودگذشتگی، معنویت، جامعیت، سادگی و بی آلایشی را مطرح می کنند.
این مقاله بررسی ویژگی های زندگی و رهبری گاندی بر اساس کتاب های متفاوت در مورد او و زندگی نامه اش به نام "رویارویی با حقیقت" و با استفاده از مدلSLBS است و مشخص می کند که خود گاندی، شخصاً مدل SLBS را در زندگی اش به کار برده و استفاده از این نوع رهبری را نیز در هند متداول می کند. همچنین نیاز به کارگیری مفهوم رهبری خدمتگزار در برنامه های کاری را توضیح داده و از رهبر خدمتگزار در موقعیت های متفاوت رهبری حمایت می کند.(Barnabas& Clifford,2012:132-146)
اما آن چه که این مقاله را از دیگر تحقیقات متمایز می کند، این است که درکتاب ها و مقالات نوشته شده ی پیشین، به ندرت شیوه ی رهبری این نخبگان در یک مجموعه مورد بررسی قرار گرفته است و مقاله ی حاضر، این امکان را به خواننده می دهد که با ویژگی های مشترکِ نحوه ی مدیریت این بزرگان مبارز و چگونگی تأثیرگذاری آنان در عقاید و تفکرات مبارزاتی یکدیگر آشنا شود.
مهاتماگاندی، رهبر معنوی هند
ورود گاندی به صحنه ی سیاست هند در تاریخ معاصر این کشور، تحولی شگفت انگیز به شمار می آید. با ظهور گاندی، توده های سنت گرا و نخبگان روشنفکر با یکدیگر متحد شدند و این امر، نیروی عظیم و مؤثری را در اختیار رهبر قیام قرار داد. "از طرف دیگر، کوشش و نبوغ سیاسی گاندی سبب شد که اعضای حزب کنگره با عقاید منفاوت به دور طرح گاندی در خصوص استقلال کامل هند گرد آیند." (خجسته کیا، 1372 : 16-15)
با اعلام استقلال، این کشور تاریخ جدیدی را آغاز نمود و یاران نزدیک گاندی به دنبال ایجاد کشوری مستقل، قدرتمند و آزاد بودند که حقوق تمام ملت در آن رعایت شود. زندگی گاندی در سنن مذهبی هند، ریشه داشت. او همواره برای جستجوی شوق آمیز حقیقت ، احترام عمیق به حیات و قدم نهادن در راه شناختن خدا تأکید داشته است."او در سراسر عمر خود در تکاپوی مداوم حقیقت بود و می گفت: "زندگی، حقیقت و همه ی وجود من برای دنبال کردن این منظور است." (گاندی، 1367: 124)
عشق به عدالت و ترحّم به برادران و دوستان، سخاوت و بزرگواری عظیم و اطمینان به این که فقط با عشق سرشاری می توان به دوستان خود خدمت کرد، نهایت آمال و آرزوی گاندی بود."( لاسیه،1361: 52) او می نویسد: "چرا نباید من این درد یعنی رنج نوع دوستی را بر خود هموار کنم؛ در حالی که روح آزادم، چنین تمنایی را دارد و تشنه ی وصول به آن است ." (عبادزاده کرمانی، 1348: 257 )گاندی معتقد بود که:" اگر ما به خدا اعتقاد داشته باشیم واین اعتقاد نه فقط در اندیشه ی ما، بلکه در سراسر وجودمان باشد، تمام بشریت را بدون هیچگونه امتیاز، نژاد و طبقه و ملیت و مذهب دوست می داریم و برای یگانگی بشریت می کوشیم. همه ی مردم برادرند و هیچ موجود بشری نباید برای دیگران بیگانه باشد. رفـاه و آسایش عمومی یا "سرودایا "باید هدف و منظور ما باشد. خداوند رشته ی ارتباط مشترکی است که تمام موجودات بشری را با یکدیگر متحـد می سازد" (گاندی، 1367 : 3) این نظریه طبعاً به پذیرفتن عدم خشونت، به عنوان بهترین راه حل برای تمام مسائل ملی و بین المللی منتهی می شود. او می گوید:"عدم خشونت تنها برای مقدسان و خردمندان نیست؛ بلکه برای مردم عادی هم هست. عدم خشونت قانون نوع ماست، هم چنان که خشونت قانون جانوران است." (همان : 3)
گاندی در تاریخ بشری نخستین کسی بود که اصل عدم خشونت را از زمینه های فردی به زمینه های اجتماعی و سیاسی گسترش داد. او از آن جهت به سیاست می پرداخت که می خواست آیین عدم خشونت خود را به آزمایش بگذارد و ارزش و اعتبار آن را به ثبوت رساند."برای من قدرت سیاسی، غایت نیست؛ بلکه یکی از وسایلی است که به انسان امکان می دهد تا شرایط زندگیِ خود را در همه ی زمینه ها بهبود بخشد. قدرت سیاسی، این امکان را فراهم می آورد که امور کشور از طریق نمایندگان ملت هدایت شود. اگر چرخ های حیات ملی، این درجه کمال را به گونه ای مورد حمله قرار دهند که بتواند به طور خودکار انجام وظیفه کند، دیگر نیازی به وجود نمایندگان ملت نخواهد بود. در این صورت این یک دولت آنارشی آگاه خواهد بود. در چنین کشوری هرکس فرمانروای خویشتن خواهد بود . او خویشتن را به گونه ای هدایت خواهد کرد که درست به دلیل حذف آن، فاقد هرگونه قدرت سیاسی است."(همان: 246)
انگیزه ی گاندی برای ورود به عرصه ی سیاست، عشق به حقیقت و برای حقیقت است. از نظر گاندی، سیاست نه یک غایت که وسیله ای است مثل دیگر وسیله ها برای تجربه کردن حقیقت. رفتار سیاسی گاندی، ریشه در تجربه ای معنوی دارد. سیاست گاندی از پویایی معنوی، جدایی ناپذیر است که این پویایی برای گاندی به شکل تسلّط بر نفس در می آید. "به اعتقاد او، دست یافتن کامل بر« براهماچاریا»؛ یعنی سکوی اکتشاف بعضی از قواعد زندگی و به ویژه تجرّد، جایگزین کردن عشق خالص به جای هرگونه خشونت وتمایل به مالکیت است. نظم و ترتیب، اغماض و چشم پوشی، رنج بشر دوستانه، فروتنی، احساس مسئولیت، جانفشانی و به ویژه روحیه ی استقلال طلبی در شمار ضروریات اندیشه ی عدم خشونت گاندی است. از طرف دیگر همین تأمّل در مورد استقلال، چه در مورد طرح های شخصی و چه در مورد طرح های ملی است که گاندی را به سوی ابداع مفهوم اساسی در اندیشه اش به نام «سواراج» رهنمون می شود. «سواراج» در همان حال که به استقلال اخلاقی شخص در طر ح های خصوصی اش اطلاق می شود، به مفهوم اراده ی یک ملت به حاکمیت بر سرنوشت خویش، نیز هست." (جهانبگلو، 1379 : 20-19) از نظر گاندی، رابطه ای جدایی ناپذیر بین استقلال مردم و استقلال فردی وجود دارد. به بیان دیگر، استقلال مردم، حاصل استقلال افراد است. هربار که گاندی از استقلال سخن می گوید، بر آزادی اجتماعی و سیاسی فرد، تأکید می ورزد. او معتقد است که"تنها آزادی فردی می تواند یک انسان را وادار کند تا خود را به طور کامل وقف جامعه سازد. اگر این آزادی از او گرفته شود، به آدمک بی اراده ای مبدّل خواهد شد و جامعه، سر به ویرانی خواهد سپرد. هیچ جامعه ای نمی تواند بر انقیاد آزادی فردی بنا شود. این حتی بر خلاف طبیعت انسان است."(همان:173)
از نظر گاندی، مذهب چون استقلال، همزمان یک مسئله ی شخصی و یک تکلیف ملی است. اگر تمام افراد در ارزش های ملی، یکسان سهیم شوند، هویت مذهبی هریک از آنان اهمیت ندارد. استقلال به گونه ای که گاندی در «هند سواراج» پیشنهاد کرده، بازگشت به وضعیت طبیعی، علیه انحراف های تمدن مدرن است. او برای میثاق مجدد با این وضعیت طبیعی و تعاون و صلح، اصل برقراری رابطه ی مستقیم میان هدف و وسیله را پیشنهاد می کند. او در جستجوی استقلال، اهمیت قطعی برای ماهیت وسیله ای که به وصول هدف مورد نظر می انجامد، قائل است. برخلاف ضرب المثل «هدف، وسیله را توجیه می کند»، از نظر او باید میان هدف و وسیله، تطابق کامل وجود داشته باشد. به بیان او، وسیله ها به مثابه ی بذر هستند و هدف ها مانند درخت. رابطه ی میان وسیله و هدف ، مثل رابطه ی درخت و بذر، اجتناب ناپذیر است. (براون، 1372: 145) گاندی در سال 1946 تحسین عمیق خود را به راسکین، نویسنده ای که زندگی او را دگرگون کرد، ابراز می کند. او معتقد است که انسانیت باید دامنه ی آرمان برابری و برادری را گسترش داده و به آن صورت واقعی بخشد. (جهانبگلو، 1379: 93)
«ساراودایا» نامی است که امروزه به افکار اجتماعی، سیاسی و اقتصادی گاندی داده شده و معنای آن خوشبختی همگانی است. او به پیروی از راسکین، تأکید می کند که: خوشبختی فرد بدون خوشبختی همگان، غیر قابل تصور است. از نظر وی، خوشبختی اکثریت مردم، نباید قربانی اقلیت شود. به همین دلیل می نویسد که «غربی ها، عموماً چنین می اندیشند که وظیفه ی کامل انسان، ارتقای خوشبختی اکثریت جامعه ی انسانی است و مبنای خوشبختی، تنها خوشبختی جسمی و رونق اقتصادی است. بنابراین چون هدفی که باید بدان دست یافت، خوشبختی اکثریت است، غربی ها فکر نمی کنند که قربانی کردن اقلیت برای برخورداری از یک چنین ایمنی، چیز بدی است. )جهانبگلو، 1379: 115) این مخالفت گاندی با نظریه ی کلاسیک «نفع عمومی» مورد نظر جان استوارت میل و جرمی بنتام است. نظر راسکین در خصوص تساوی اقتصادی، مغایر با نظر گاندی است. او معتقد است که نابرابری ثروت ها، همیشه وجود خواهد داشت. او در عمل، مخالف گاندی است که که به برتری و مزیت یک انسان بر انسان دیگر اعتقاد ندارد. بالعکس او همیشه تأکید می کند که هدفش همیشه این بوده که برتری همیشگی چند انسان را بر دیگران نشان دهد و حتی برتری یک انسان را بر دیگران و همچنین لزوم انتخاب چنین شخصی را به عنوان راهنما برای رهبری و حتی در پاره ای موارد برای مجبور ساختن و مطیع کردن زیردستان خود با توجه به اراده ی عاقلانه و شناخت بهترش اثبات کند. راسکین عقیده ی چندان مثبتی به دموکراسی ندارد. به نظر او، وظیفه ی اصلی دولت، کنترل ابزار تولید و توزیع برای ساماندهیِ خوشبختی جامعه است. نظر گاندی درست خلاف این است. دیدگاه اقتصادی- سیاسی او مبتنی بر روش عدم تمرکز است؛ جایی که تصمیم ها از طرف واحدهای کوچک اتخاذ می شوند که او از آن ها به عنوان «جوامع روستایی» نام می برد. در حقیقت، شکل ساماندهی تشکیلات اجتماعی از نظر گاندی، عدم وجود سلسله مراتب از بالا به پایین است. او می نویسد:" این ساختارِ مرکب از دهکده های بیشمار، دایره های هرچه وسیع تری وجود دارد که هرگز اوج نخواهند گرفت. زندگی به صورت هرمی نخواهد بود که رأس آن به وسیله ی پایه حمایت شود؛ ولی دایره ای اقیانوس گونه خواهد داشت که فرد در مرکز آن قرار دارد و پیوسته آماده ی قربانی کردن خویش برای دهکده ای است که به نوبه ی خود آماده است تا خود را قربانی دایره ی دهکده ها نماید؛ تا جایی که همه به صورت یک زندگی مرکب از افرادی درآید که زندانیِ خودخواهی خویشتن نخواهند شد."( همان : 117) مدل اقتصادی مورد نظر گاندی، متکی بر جوامع روستایی است که همچون واحدهای اقتصادی پایه، طرح ریزی شده اند.(گاندی،1366: 243) این جوامع در همان حال که خودکفا باقی می مانند، مسئولیت دستیابی به تساوی اقتصادی را بر عهده خواهند داشت. بنابراین این خودکفایی اقتصادی، باید از طریق یک سیاست برنامه ریزی شده محقق شود که تمام اعضای جامعه در آن مشارکت دارند. به بیانی دیگر، زندگی مشترک در دهکده ها، زیربنا و یگانه وسیله برای دستیابی به جامعه ی مبتنی بر نفی خشونت است. چنین جامعه ای الزاماً از فرهنگ بالایی برخوردار است؛ زیرا هر مرد یا زنی که در آن زندگی می کند، می داند که چه می خواهد. در اندیشه ی سیاسی گاندی، ساختار نفی خشونت در جامعه، مستلزم سیستم غیر متمرکز قدرت است. گاندی در جهت تلاش برای ایجاد شکل تازه ای از جامعه، در جستجوی محدود کردن وحتی بی اعتبار کردن قدرت سیاسی دولت است. او هرگز به یک دموکراسی که شهروندان، تابع قوانیـن دولت اند، نمی اندیشد. دموکراسی حقیقی، دموکراسی مبتنی بر مشارکت جمعی است که در آن تصمیم ها از پایین اتخـاذ می شوند، نه از بالا. او می نویسد که : " تصور من از دموکراسی این است که در این وضع، باید ضعیف ترین مردم و نیرومندترین مردم امکانات مساوی داشته باشند. چنین وضعی جز از راه عدم خشونت نمی تواند برقرار شود."(گاندی، 1366: 243) این دموکراسی باید از پایین و با مشارکت افراد هر روستا به انجام وظیفه بپردازد. مهم این است که در آن زمان، هندی ها آموختند که خود را اداره کنند واز پذیرش هرنوع استبداد، خواه انگلیسی یا هندی، اجتناب ورزند. در اندیشه ی سیاسی گاندی، ارتباط تنگاتنگی میان عدم همکاری با قوانین غیر عادلانه ی استعمار انگلستان و همکاری بین هندی ها، پیرامون یک برنامه ی سازنده وجود دارد. او می گوید: «اگر ایمانِ زنده ای به یک برنامه ی سازنده وجود نداشته باشد، پیکر «نفی خشونت» متلاشی خواهد شد. (جهانبگلو، 1379: 119-115)استنباط گاندی از برنامه ی سازنده، اساساً طرح اصلاحات اجتماعی است که مستلزم حذف پدیده ی " نجس ها "، وحدت میان هندوها و مسلمانان، ترقّی زنان، ارتقای تولیدات هندی و بهداشت و فرهنگ برای روستاهاست. به بیان دیگر، هر استقلال اقتصادی مستلزم همکاری، کوشش برای ایجاد خلاقیت و مناعت و احترام به موجود انسانی است. از نظر گاندی ، تفکر نفی خشونت، بدون انتقاد قاطع از دولت پیش نمی رود. گاندی می نویسد: « دولت، خشونت را به شکل متمرکز و سازمان داده شده به نمایش می گذارد. فرد، دارای روح است؛ اما دولت به عنوان یک ماشین بدون روح، نمی تواند از خشونت دست بردارد،؛ زیرا حیات خویش را مدیون خشـــونت می دانــد. (گاندی، 1367: 254) از نظر گاندی، همبستگی جامعه، متکی بر آگاهی یافتن شهروندان است؛ زیرا آن ها معمار سرنوشت خویش اند. در حالی که دولت، به نظر او ماشین بی روحی است که مسئولیت فردی را به حساب نمی آورد. به بیانی دیگر، گاندی، دولت را به عنوان نهادی می شناسد که جوهره ی اخلاقی انسان را دچار مخاطره می سازد؛ به جای این که شهروندان را آزاد بگذارد که در مورد سرنوشت خویش تصمیم بگیرند ، به ابتکار خویش، به جای آنان به انتخاب می پردازد. بدین گونه شهروندان با گذشت زمان از اداره ی امور عمومی خود، بدون دخالت دولتی که با تنوع و فکرِ باز آنان مخالف است، ناتوان می شوند و دولت از خشونت خود به صورت پنهان و نادیدنی استفاده می کند تا افراد را تحت حاکمیت خویش نگه دارد. گاندی به عنوان منتقد خشونت دولتی، از تفکر هرج و مرج طلبیِ روشنگرانه، کمک می طلبد؛ یعنی شرایطی که در آن شهروندان، از حداکثر آزادی، همراه با حداقل نظم دولتی برخوردارند. او می نویسد: « در چنین کشوری، هرکس فرمانروای خویش خواهد بود و خود را به گونه ای هدایت خواهد کرد که هرگز همسایه اش را نیازارد. به همین دلیل، گاندی، جایگاه مهمی را به مسئولیت اخلاقی شهروند اختصاص می دهد؛ زیرا با اوست که خود را اخلاقاً موظف بداند که در برابر دولت، وفادار باشد یا آن را نپذیرد و از قوانین اش سر پیچی کند. او تأکید می کند: «هر شهروند، مسئول هر عملِ حکومت خویش است و طبیعی است که از دولت تا زمانی حمایت می کند که اعمالش قابل تحمل باشد؛ ولی وقتی اعمال دولت، شهروند یا ملت را جریحه دار می سازد، او مکلّف است که پشتیبانی خود را از دولت سلب کند." (جهانبگلو، 1379: 121-120) سرپیچی از قوانین نادرست یک دولت، به مثابه ی یک تکلیف اخلاقی و درست است. او تأکید می کند:«نافرمانی مدنی، حق غیر بطلان هر شهروند است. او نمی تواند از این حق، دست بشوید، بدون این که با انسانیت خود نیز قطع رابطه نماید. هرگونه اقدامی در مورد پایان دادن به نافرمانی مدنی، به مثابه ی زندانی کردن وجدان است."( خجسته کیا، 173:1372)
سرپیچی از خشونتِ دولت مدرن، اصل ریشه ای اخلاق شهروند مدرن است. گاندی با الهام از آثار راسکین، واژه ی تعاون را جایگزین رقابت می کند. از نظر او، رقابت، مولّد خشونت، ترس و طمع است؛ در حالی که تعاون ارادی میان شهروندان، موجد آزادی حقیقی و نظم نوین مساوات طلب است. اما تعاون عاری از خشونت، مستلزم عدم مالکیت بدون خشونت است. گاندی در این زمینه می نویسد: «هر اندازه کمتر داشته باشید، کمتر خواهید خواست ، بهتر خواهید بود و بهتر بودن برای چه؟ نه برای لذت بردن از زندگی، بلکه برای لذت بردن از خدمت به دیگر انسان ها؛ خدمتی که به خود می کنید ، به روح خویش و به جان خویشتن. از این نقطه نظر، گاندی نظریه ی امانت داری خود را مطرح می سازد که تلاش او را برای معنوی کردن اقتصادی به خوبی نمایان می سازد."(جهانبگلو، 1379: 122)
یکی از یاران نزدیک مهاتما گاندی و از رهبران تحصیل کرده ی استقلال و از قضا از بالاترین طبقه ی هندو (برهمن) جواهر لعل نهرو بود. هندوستان پس از استقلال به رهبری گاندی، مشغول سازندگی شد. گاندی، رهبری معنوی کشور را بر عهده داشت و حکومت را به نهرو سپرد. دولتمردان هند به فکر تدوین یک قانون اساسی افتادند که کشور به صورت فدرال اداره شود که طبق آن قانون، نخست وزیری دارای همه گونه اختیاراتی است؛ ولی رئیس جمهور به صورت تشریفاتی و سمبل وحدت کشور است.
ویژگی های رهبری مهاتما گاندی
شش بعد رفتاری رهبری گاندی عبارتند از:
1- تبعیّت داوطلبانه: یک ویژگی انقلابی که فرد خود را با خدمتگزاری و اعمال خدمت به دیگران رها می کند. (Sendjaya,2005:1) گاندی نمادی از خدمت به بشریت بود؛ در حالی که رهبران دیگر، نمادی از قدرت ِ بالا بردن خودشان نسبت به مردم تحت رهبریشان بودند (Nair,1994:6)گاندی دو ویژگی برجسته از تبعیت داوطلبانه؛ یعنی خدمتگزاری واعمال آن را در زندگی اش داشت.
- خدمتگزاربودن: «رادها کریشنانRadhacrishnan)) می گوید: گاندی مهمترین خدمتگزار بشریّت است. بیانات گاندی هم، نشان دهنده ی این است که او چگونه خدمت کردن به مردم را یک لذت و افتخار می دانست: «خدمت به مردم فقیر، تمایل قلبی من بوده است و همواره مرا بیشتر در بین فقرا قرار می داد تا خود را توسط آن ها بشناسم.» ( Gandhi,1984:190)
- اعمال خدمت: خدمتگزاری گاندی از جنوب آفریقا شروع شد. جایی که او به هندوها برای این که شرایط زندگیشان را در میان تنش های نژادی ارتقا دهند، بدون هیچ چشمداشتی انگلیسی را تعلیم می داد.(Gandhi,1984:157)
2- شخصیت قابل اعتماد: رهبران خدمتگزار با ویژگی های تواضع، صداقت، مسئولیّت پذیری، امنیّتی و آسیب پذیری، می توانند یک رهبری قابل اعتماد را اعمال کنند.
- تواضع: گاندی فقط در مرحله ی شکل گیری، رهبر کنگره ی ملّی هند بود و به دنبال پست و مقام پس از نفوذ نبود. همچنین او به رهبران جوانی مثل جواهر لعل نهرو راهی را نشان داد تا رهبر کنگره ی ملی هند شوند.
- صداقت: وی می گوید که هرگز در حرفه ام به دروغ متوسل نشده ام و بخش بزرگی از عمل قانونی ام به نفع عموم بوده است (Gandhi,1984 : 157)
- مسئول بودن: وقتی که گاندی تصمیم به بازگشت از آفریقای جنوبی به هند را گرفت، هندوها به نشانه ی قدردانی از خدمات او، هدایایی از نقره، طلا و الماس های زینتی به او اعطا کردند. این عمل برای گاندی که زندگی بسیار ساده ای داشت و هیچ گونه نشانی از هدایای گرانقیمت در زندگی او دیده نمی شد، بسیار ناراحت کننده بود. ضمن این که همسر و فرزندان او برای یک زندگی توأم با خدمتگزاری تربیت شده بودند، نه یک زندگی مجلّل. به همین خاطر او برای جلب اعتماد هندوها، این سرمایه ی ارزشمند را برای رفع نیازهای مردم جنوب آفریقا هزینه کرد. ( Fischer,1982 :83)
- آسیب پذیری: جنبه ای که فرد اشتباهاتش را در ملأ عام بپذیرد.(Sendjaya,2005 : 2 ) مثال های زیادی در مورد گاندی که از خطاها و اشتباهاتش اظهار پشیمانی می کرد، وجود دارد.
3- روابط قراردادی: همکاری، مساوات، در دسترس بودن، پذیرش و مقبولیّت، شاکله ی اصلی این روابط است که گاندی همه ی این شرایط را داشت.
- همکاری : رهبران خدمتگزار با دیگران تشریک مساعی دارند و فرصت بروز استعدادهای شخصی را به طور دسته جمعی به آن ها می دهند. در سال 1893، گاندی در آفریقای جنوبی با هندوها همکاری کرد و آن ها را وادار کرد تا برای دفاع از حقشان بجنگند.(Fischer,1982 :57)
- مساوات: در آفریقای جنوبی با کارگرانی که تحت یک قرارداد استخدامی محدود کننده در قبال هزینه های عبور و مرور، تسهیلات و غذا کار می کردند و با آن ها بدرفتاری می شد، گاندی با همه ی آن ها به طور مساوی رفتار می کرد. ( Gandhi,1984:192)
- در دسترس بودن: گاندی همیشه برای پیروانش در دسترس بود و یک رابطه ی واقعی و حقیقی را با آن ها ایجاد می کرد.
- پذیرش: رهبران خدمتگزار با پذیرش بی قید و شرط، صرف نظر از سوابق، محدودیّت ها، شخصیّت ها و نواقص گذشته شان با دیگران ارتباط برقرار می کنند.(Sendjaya,2005:3) گاندی نیز اینگونه بود.
4- اخلاق مسئول: چهارمین بعدِ رهبری ِخدمتگزار در استدلال اخلاقی رهبری و عمل اخلاقی، آشکار می شود.
- اعمال اخلاقی: گاندی در مبارزه با بریتانیا از ساتیاگراها یا مقاومت بدون خشونت در برابر بی عدالتی و خطاکاری استفاده کرد .
- استدلال اخلاقی: گاندی قادر بود که با استدلال اخلاقی بر مردم تأثیر گذار باشد تا آن چه را که درست است، انجام دهند.
5- روحانیّت متعالی: این ویژگی با تدیّن، به هم پیوستگی، حس خدمت و تمامیّت بیان شده است. زندگی گاندی با مذهب، حقیقت و عدم خشونت و زندگی مملو از خدمت به دیگران پیش برده شد. (Nair,1994:3)
- دین داری: آندرو در مورد دین داری وی می گوید: گاندی ذاتاً یک آدم مذهبی است که نماز، ماهیّت همه ی کارهایش است. Andrews,1939:48))
- به هم پیوستگی: گاندی، دارای ایمان بی اندازه ای بود که با اعتقاد عرفانی اش افزایش یافته بود. گاندی می گوید: «من در تلاش هستم که از راه خدمت به خلق و به بشریّت، خدا را ببینم؛ چون می دانم که خدا نه در آسمان ها و نه در اعماق زمین است؛ بلکه در وجود هر فرد است.» (گاندی، 1367: 102)
- حسّ رسالت: طبق گفته ی Sendjaya، حسّ رسالت یک رهبر خدمتگزار، دعوت به خدمت کردن است، نه یک شغل و حرفه. گاندی معتقد بود رسالت او، آزادی هندی های آفریقای جنوبی از تبعیض نژادی است؛ ولی پس از بازگشت به هند در سال 1915، آزادی هندی ها از سلطه ی بریتانیا و در روزهای پایانی عمرش، برطرف کردن کینه ی میان هندوها و مسلمانان را رسالت خویش می دانست.
- تمامیّت: گاندی در تلاش بود تا یک زندگی جامع و یکپارچه داشته باشد. زندگی ای که ارزش هایی را ترویج می دهد و منافع شخصی و موفقیّت های مادی را برتری می دهد. (Sendjaya,2005: 4 ) او پول و اموالش را از خود دور کرد، شغل خود را کنار گذاشت. همانند فقیران در یک کلبه ی کوچک از گل و چوب بامبو زندگی می کرد، با یک لنگ سفید ساده لباس می پوشید و خودش لباس هایش را درست می کرد و... ( Nojeim,2005: 28)
6- تأثیر دگرگون کننده: توجه به ایده رهبری خدمتگزار، تأثیر دگرگون کننده اش بر مردم از طریق اعتماد، مشاوره، الگوسازی، بصیرت و توانمند سازی است((Sendjaya et al.,2008:402-424
اعتماد : رهبران خدمتگزار به محوّل کردن مسئولیّت ها و تقسیم توانایی با دیگران، تمایل دارند و به آن ها اعتماد می کنند.(Sendjaya,2005: 5) گاندی معتقد بود یک ساتیاگراها، هرگز از اعتماد به رقیبش ترسی ندارد و بعد از بیست بار شکست، برای بیست و یکمین بار نیز به او اعتماد می کند.اعتماد در طبیعت بشری، بیشترین جوهره ی مرامش است. (Fischer,1982 :106)
- مشاوره: گاندی، مشاور پیروانش برای پیروی از ساتیاگراها بود.
- الگوسازی: گاندی، الگویی برای ساتیاگراها و مقاومت بدون خشونت بود و هر آن چه را که اندرز می داد، خود بدان عمل می کرد .
- بصیرت: گاندی مردی دارای بصیرت بود که قبل از استقلال، نگاهش این بود که هند را مستقل ببیند و بعد از استقلال، دیدگاه او این بود که هندوها و مسلمانان، در یک جامعه ی عاری از انتقام زندگی کنند.
- توانمند سازی: گاندی با نمایندگان مالکان مشورت کرد و در باز گرداندن سود غیرقانونی بـه کشاورزان کوشش کرد و با بازگرداندن زمین ها به روستائیان، آن ها را توانمند ساخت. (Clifford,2012:144 Barnabas & )
نهرو؛ معمار دموکراسی هند
جواهر لعل نهرو، اولین نخست وزیر و بانی هند نوین به شمار می رود. وی از یاران و همرزمان نزدیک مهاتما گاندی، پدر استقلال هند، بود. نهرو پس از استقلال هند در سال 1947 تا زمان وفات خویش در سال 1964، به مدت 17 سال نخست وزیر هند بود. در واقع نهرو در سخت ترین شرایط، رهبری کشوری را بر عهده گرفت که به دلیل استقلال و تبعات پس از آن، در هرج ومرج به سر می برد. نهرو با تلاش های خستگی ناپذیر خویش، بحران ها را یکی پس از دیگری پشت سر گذاشت و بنیان بزرگترین دموکراسی دنیا را مستحکم نمود. وی به عنوان معمار دموکراسی هند و یکی از بزرگترین سیاستمداران قرن بیستم شناخته می شود. همچنین وی از بنیانگذاران اصلی نهضت عدم تعهّد و دوری از دسته بندی های نظامی جهانست و به دلیل هواداری از نهضت های ضدّ استعماری و صلح خواهی و استقلال طلبی، به عنوان یک قهرمان استقلال و صلح در سراسر جهان محبوبیّت و شهرت داشت .جواهر لعل نهرو(1964-1889) جزو معدود متفکران و نویسندگان هندیست که در پیشرفت مدیریت دولتی در هند سهیم بوده است. نهرو به عنوان معمار و سازنده ی «هند مدرن» قلمداد میشود. در تاریخ به عنوان یک سیاستمدار و یک رهبر سیاسی که زندگیاش را وقف تحقیقهای چشمگیر و تلاشهای بسیار کرد، مورد قبول واقع شده است. او یک شخصیّت چندجانبه محسوب میشود - یک سیاستمدار که در ادغام دموکراسی و سوسیالیسم، توانایی غریزی دارد. رهبری پرجذبه که نگرشی بینالمللی در مورد دوستی و روابط حسنه دارد. نویسندهای با دیدگاه مشخّص، رهبر صلح و دنیامحوری، متفکّری در مورد حوادث معاصر و رهبر توده ی مردم. جواهر لعل نهرو در سال 1889 در یک خانواده ی ثروتمند متولد شد و در هر دو کشور هند و انگلستان تحصیل کرد. برای مدتی جزو کانون وکلا بود؛ اما آن را رها کرد تا به خاطر نزاعش علیه قوانین انگلیسی در هند، به گاندی بپیوندد. بلافاصله بعد از استقلال هند، از نهرو دعوت شد تا به عنوان نخستوزیر بزرگترین جمهوری دموکراتیک، سرنوشت کشور را در دست بگیرد.( نهرو،1363: 15-12)
نهرو، بشردوستی بزرگ بود. او در آثار خود، به آزادی و ضرورت مسئولیت انسان و طرق بهبود بخشیدن به زندگی او و همچنین به شیوه های دستیابی به ایده آل های بزرگ اشاره می کند. در مطالعه ی انسان، نهرو پیگیرانه به بشردوستی تکیه می کرد و نیروی خلّاقی را که باعث ایجاد آرمان های بزرگ او می شد، تحسین می نمود. او می گوید «چقدر این خوی انسان حیرت آور است.» ( غفورف، 1360: 15) او معتقد بود که سرنوشت هر فرد در ارتباط با سرنوشت کشور و مردم است. ارزش فرد در رابطه با مردم معین می گردد و تنها رهبری که آگاه و در بیان الهامات و آرزوهای این مردم موفق شده باشد ، رهبر واقعی است. به عقیده ی او، گاندی چنین رهبری بود.(غفورف، 1360: 19 ) نهرو، بردگی و فئودالیسم را که افراطی ترین اشکال استثمار زحمتکشان بود، به سختی محکوم می سازد. هرگونه ستم طبقاتی و یا ملی، نظام کاستی، نابرابری اجتماعی، تعصب مذهبی و یا برتری نژادی را به مثابه ی موانعی بزرگ در راه تعالی همه جانبه ی فرد و بشریّت می دانست. فعالیت پرثمر نهرو در جهت دفاع از صلح و دوستی در میان ملت ها، بیانگر روحیه ی بشردوستانه ی او در برخوردش نسبت به جهان است و او صلح جهانی را به عنوان شرط اولیه ی عینیت یافتن ایده آل های بشردوستانه تلقی می نمود. همچنین سرسختانه، جنگ های ناعادلانه را به علت این که تماماً با اصول انساندوستی و پیشرفت بیگانه اند، محکوم می ساخت.( غفورف، 1360: 31-14)
خدمات کشوری و مدیریت نهرو
نهرو دیدگاههای درستی در مورد ویژگی مدیریت انگلیسی در هند داشت. او در شرح حال خود، منابعی در رابطه با نحوه ی کار Indian Civil Services(خدمات کشوری هندی) ارائه کرده است. « تا زمانی که روح ICS، مدیریّت و خدمات دولتی ما را فراگرفته است، هیچ قانون جدیدی نمیتواند در هند پدید آید. بنابراین او تأکید میکند «که ICS و سیستمهای مشابه باید کاملاً ناپدید شوند؛ یعنی حتماً قبل از این که ما، کار واقعی را برای ایجاد یک قانون جدید شروع کنیم.» او میگوید: «هند جدید باید از افراد باکفایت و مصمّم خدمت بگیرد.»(نهرو، 1335: 606-589 )
در کشف هند، او دیدگاههای اولیه ی خود را تکرار کرد. نهرو مینویسد که این سیستمهای خدماتی ثابت، «کاملاً در رهبری هند ناتوانند و نمیتوانند هدایتی رو به رشد داشته باشند. بسیاری از ویژگیهایی که در دست آن هاست، برایشان بیفایده است؛ زیرا ویژگیهای لازم در یک حکومت خودکامه، بسیار با خصوصیاتی که در یک جامعه ی دموکراتیک در حال توسعه مورد نیاز است، متفاوت است.» او این طور نتیجهگیری کرد که این سیستمها خارج از دامنه ی محدود کار که به آن عادت کرده بودند، بیفایده و بیکفایت بودند. (نهرو،1350 : 489-484)
بعد از انتقال قدرت، دیدگاه نهرو، درباره ویژگی خدمات کشوری، دستخوش اندکی تغییر شد. برای مثال، در سال 1953او اظهار داشت که هند در دوره ی انگلیس، دولتی بود که خدمات کشوری در آن، نقش چشمگیری ایفا میکرد و منافعش بطور خاصّی مورد توجه بوده است.
طرفدار آرمانهای سوسیالیستی
نهرو اطمینان داشت که هند، حتی بر پایه سوسیالیسم هم میتواند پیشرفت اقتصادی داشته باشد. او درگیر فلسفه ی سوسیالیسم شد؛ اما تعریف او از سوسیالیسم کاملاً با تعریف مارکس و دیگر نظریهپردازان سیاسی متفاوت بود. از نظر او در زمان مارکس، یک سازمان دموکراتیک برای دولت وجود نداشت و به زحمت از راه وضع قوانین، تغییراتی صورت می پذیرفت و به همین دلیل، شدت عمل انقلابی، تنها راه تغییرات بود. (نهرو، 1363: 91) او معتقد بود: «مادامی که امتیازات انحصاری خصوصی، بر جای خود باقی باشند، ممکن نیست که هیچ ساختار سوسیالیستیای در یک جامعه پیشرفت کند؛ بنابراین برای پیشرفت جامعه، این امر ضروریست که شیوههای اصلی تولید، کنترل و امتیازات انحصاری، متوقف شوند. (نهرو، 1335 : 714-713) مسئله ی اساسی برای او در هند، توسعه ی اقتصادی و بالا بردن سطح زندگی بود و برای خود یک، «جامعه با طرح سوسیالیستی» را هدف قرار داده بود و اعتقاد داشت که ما سوسیالیسم را نه فقط از آن جهت که در نظرمان صحیح و مفید می نماید، به عنوان هدف خود پذیرفتیم؛ بلکه از آن جهت نیز، آن را قبول کرده ایم که راه دیگری برای حل مسائل اقتصادیمان وجود ندارد.(نهرو، 1363: 111-108)
مدتها پیش از استقلال هند، نهرو در سخنرانی خود به عنوان نخست وزیر، در نشست لاهور کنگره ی ملی هندی در سال 1929، تصریح کرد که یک سوسیالیسم و جمهوریخواه است و اعتقادی به حکومت اشرافی ارباب رعیتی (فئودال) ندارد. در همان زمان، مطلوب او از سوسیالیسم، به آزادی شخصی نیز اشاره داشت. ( نهرو، 1335: 654-652)
اعتقاد به برنامهریزی
نهرو، به عنوان رئیس کمیته ی برنامهریزی ملی (کنگره ملی هندی)، در سال 1938، آغازگر تفکر برنامهریزی در هند بود. تصور او از برنامهریزی مرکزی و ایجاد کمیته ی برنامهریزی ملی، برای افزایش استانداردهای زندگی مردم هند، تأثیر چشمگیری بر روی مدیریّت هندی داشت. از نظر نهرو، برنامهریزی، به معنای تجهیز انسان و منابع زمینی در جهت بهبود نظام اجتماعی و اقتصادی کشور است. او اهمیت قابل ملاحظهای برای برنامهریزی قائل است. او میگوید: «کنگره برای تشکیل یک کمیسیون وسیع برنامه ریزی، اهمیت زیادی قائل است. تا وقتی که حکومت مرکزی تحت کنترل و نظارت مردم هند درنمی آمد و زنجیرهایی که بر دست و پای حکومت های ایالتی نهاده شده بود، برداشته نمی شد، چنین برنامه ریزی سریع و همه جانبه ای غیرممکن می بود.» (نهرو، 1361: 625) گامهای بلندی که هند در زمینههای صنعت، تکنولوژی و کشاورزی برداشته است، حکایت از هوشمندی و خردمندی نهرو دارد. برنامهریزی اجتماعی- اقتصادی، که به وسیله ی نهرو آغاز شد، موجب پیروزی در جنگ علیه عقبافتادگی اقتصادی، و انفجار جمعیت شد و زیربنایی برای ایجاد یک جامعه ی سوسیالیستی فراهم آورد. شیوه ی نهرو، در سازمان توانمند کمیته ی برنامهریزی، با شیوه ی سنتی این سازمان، کاملاً متفاوت بود. «یکی از کامیابی های مهم این کمیته، آغاز شدن سیستم آموزش توده ای و عمومی بود که «آموزش اساسی » نامیده می شود. این آموزش نه فقط بر اساس تازه ترین نظریه های آموزشی متکی بود؛ بلکه مخصوصاً با شرایط و مقتضیات هند بسیار تناسب داشت.» (نهرو،1361: 625-624) او می گوید: « هدف اساسی کار ما، طرح ریزی برای استفاده انسان و بالا بردن سطح زندگی او به میزان زیاد و فراهم ساختن امکانات رشد و تکامل او و آزاد ساختن مقادیری هنگفت از استعدادهای نهفته و پنهان بود و تأمین تمام این هدف ها، ناگزیر با حصول آزادی دموکراتیک برای کشور و همکاری دامنه دار بعضی از گروه ها که معمولاً با نظریه های سوسیالیستی مخالفت دارند، صورت پذیرد.» (نهرو، 1361 : 667 )
دموکراسی
ملاقات نهرو با اتحادیه ی شوروی در سال 1927، نقطه ی عطفی در شکلگیری دیدگاههای فلسفی و سیاسی او بود. او با قاطعیّت به سمت دموکراسی روی آورد و یکی از طرفداران پرشور باورهای سوسیالیستی شد. نهرو برای فرد انسان و شخصیّت و حیثیّت انسانی و جامعه بشری، احترامی فوق العاده قائل بود و به همین جهت در عین علاقمندی به سوسیالیسم، به دموکراسی نیز پایبند بود و هند را به صورت بزرگترین و پر جمعیّت ترین دموکراسی جهان درآورد. به طوری که او را «معمار دموکراسی در آسیا» لقب دادند.(نهرو، 1363: 13)
مدافع بخش دولتی
در زمینه ی تعریف سیاستها، نقش نهرو اجتنابناپذیر بوده است. او تنها پدیدآورنده ی تحلیلهای سیاسی - صنعتی در سال 1948 و 1956 بود و تنها موجد مفهوم بخش دولتی و سیاستهای علمی و به طور ویژه، انرژی اتمی بود. نهرو، به عنوان اولین نخست وزیر هند، به سرعت، کشورش را صنعتی کرد و به خاطر تلاشها و بصیرت او بود که امروز هند، به عنوان یکی از معدود ملتهایی به شمار میرود که تکنولوژی پیشرفتهای دارند. تحت نظارت نهرو، بخش دولتی، در اقتصاد هندی، به اوج قدرت رسید. نهرو اظهار می دارد که: «جامعه ی سودجو که اساس سرمایه داری است، دیگر با مقتضیات زمان حاضر، سازگار نیست. این بدان معنا نیست که نباید محرّک و مشوّقی هم وجود داشته باشد؛ منتها محرّک ها ممکن است منحصراً سود مالی و مادی نباشند. مؤسسات خصوصی به معنی استثمار و بهره کشی از محرّک های سودجویانه است که ممکن است مورد علاقه ی افراد باشد؛ اما برای تمامی یک جامعه نمی تواند مفید باشد.(نهرو،1363: 112-110)
با ایجاد کمیته ی انرژی اتمی، تحت رهبری دانشمند مشهور، هومی بهابها(Dr.Homi Bhabha)، نهرو، سازمان جناح راست را توسعه داد. علاوه بر این نهرو، ماهالانوبیس(Mahalanobis) ،پدر علم آماری هند، را برای ریاست برجستهترین سازمان آماری کشور، یعنی سازمان آماری هندی، کلکته، برگزید. این سازمانها و بسیاری از سازمانهای دیگر، که تحت کنترل دولتی، آزادی عمل به دست آوردند، الگوهای جدیدی از سازمانها بودند که زایش خود را مدیون تفکر نهرو هستند. بنابراین، تفکر نهرو از خودگذشتگی او و اهدافی که آن ها را متعالی میشمارد، به عنوان منبعی از قدرت و الهام، برای ساختن هندی بهتر، باقی خواهد ماند. همانند دیگر متفکران بزرگ، نظرات و مفاهیمش، تأثیر ماندگاری در مدیریت هندی گذاشته است. او «مردی بزرگ» و یکی از فرهیختهترین رهبران سیاسی هند که بنیان اجتماعی- اقتصادی و سیاسی - مدیریتی را در هند پدید آورده بود.(اعرابی،1390: فصل 25)
ایندیرا گاندی
ایندیرا گاندی تنها فرزند نهرو بود. وی در بریتانیا و در دانشگاه آکسفورد تحصیل نمود. در همین زمان با شوهر آینده اش یعنی فیروز گاندی آشنا شد. فیروز در آن زمان، دانشجوی مدرسه اقتصاد لندن بود. آن ها یکدیگر را از قبل می شناختند؛ زیرا هردو از شهر الله آباد آمده بودند. مراسم عروسی فیروزگاندی(یکی ازپارسیان زرتشتی هند) و ایندیرا در همین شهر (الله آباد) صورت گرفت.ایندیرا پس از لال بهادر شاستری و در سال 1966 ، به عنوان نخست وزیر هند برگزیده شد. وی پس از پدرش، بیشترین زمان نخست وزیری را عهده دار بوده است، بار اول از 1966 تا 1977 و بار دوم از 1980 تا زمان ترورش در سال 1984 (عباد زاده کرمانی، 1362 : 23-15)
انتخاب یک زن به نخست وزیری کشوری مثل هند که جمعیت آن زمان آن بیش از پانصد میلیون نفر بود، در سراسر جهان با حیرت و شگفتی تلقی شد و کمتر کسی باور می کرد که اداره ی امور دومین کشور جهان از نظر جمعیت با آن همه مسائل و مشکلات به دست زنی که تجربه ی چندانی در کارهای دولتی نداشت، امکانپذیر باشد؛ ولی ایندیرا در مدت کوتاهی نشان داد که به مراتب از سلف خود در کار حکومت، تواناتر است و برش و قاطعیت او در کارها اگر بیشتر از پدرش نباشد، کمتر از او هم نیست. یکی از اقدامات حکومت ایندیرا گاندی، تقویت حرکت های تجزیه طلبانه در پاکستان شرقی بود که به تجزیه ی پاکستان و تشکیل کشور مستقلی به نام بنگلادش انجامید. ایندیرا با مسافرت های متعدد به کشورهای خارجی، موقعیت بین المللی هند را استحکام بخشید و با وجود گرایش به شرق (شوروی) از آمریکا هم کمک های قابل توجهی دریافت کرد. در سیاست داخلی، وی تلاش خود را در مبارزه با فقر و کنترل جمعیت متمرکز ساخت و در راه صنعتی شدن کشور و توسعه ی کشاورزی، گام های موثری برداشت. در دور دوم نخست وزیری وی، دستور عملیات «بلو استار» برای مقابله با سیک های جدائی طلب پنجاب، صادر شد و ارتش هند به معبد طلائی سیک ها در شهر آمریتسر، حمله و مخالفینی را که در معبد پناه گرفته بودند، به قتل رساند. همین مسأله باعث ایجاد نفرت سیک ها از وی شد که نهایتاً در 31 اکتبر 1984 دو نفر از سیک های محافظ نخست وزیر، او را ترور کردند. (طلوعی، 1380: 32-14)
ایندیرا گاندی، انسان خوش بینی بود و به مردم، ایمان خلل ناپذیر داشت. او با اعتماد استوار معتقد است که با تلاش های پیگیر، همراه با همبستگی می توان جهان را مکانی بهتر برای زیستن ساخت. او می گوید: امروزه بشر دارای نیرویی است که هم می تواند جهان را به انهدام بکشاند و هم آن را از نو بسازد. وی نظریه های خود را در اصول اساسی و هدف های جنبش عدم تعهد به عنوان ابزاری نیرومند، در جهت تغییر نظام جهان در پهنه ی سیاسی و اقتصادی می نگرد. از نظر وی، جنبش عدم تعهد، وسیله ای برای تغییر است؛ ولی خود باید تغییر نیافته باقی بماند. بنابراین وی لزوم وفادار بودن به اصول عدم تعهد را به اعضای جنبش یادآوری می کند. در عین حال هشدار می دهد علیه نیروهایی که موجب تغییر مسیر این جنبش می شوند، جبهه بگیرند. روح استقلال، عامل هدایت کننده ی جنبش عدم تعهّدست. از این رو ایندیرا گاندی، مکرراً یگانگی و انسجام جنبش را خواستار شده است؛ چرا که تنها تلاش همراه با همبستگی است که موجب خواهد شد که ندای جنبش عدم تعهد در جهان شنیده و احساس شود. او در جلسه ی یادبود بیستمین سالگرد، نخستین کنفرانس سران کشورهای غیر متعهّد که در 11 فوریه سال 1981 در دهلی نو تشکیل گردید، می گوید: باید برای خود، خطّ مشی ای برگزینیم که به همبستگی مان در جنبش بیفزاید. از همه مهمتر این که بیایید تصمیم بگیریم اختلافات بین کشورهای عضو عدم تعهّد را از میان برداریم؛ از طریق تفاهم دوجانبه و کنترل احساسات، موفق به حلّ آن ها گردیم و در برابر هرگونه مداخله ی خارجی ایستادگی کنیم. (گاندی، 1363 : 359-355) کشور هندوستان تحت رهبری «خانم گاندی» نقش بزرگی در استقرار صلح و توسعه و رشد اقتصادی سریع و منظم در دنیای سوم ایفا کرد.(دریبرگ، 1363 :13) وی در کنفرانس لوساکا در 9 سپتامبر1970 چنین می گوید: روح آزادی با روح برابری همگام است. ما در ورای مشکلات سیاسی انقلاب ناتمام، با وظایف پیچیده و دشوار اقتصادی نیز رویاروی هستیم. بهرحال، تحسین واقع گرایانه از منابع طبیعی ما، توانایی ها و رقابت ها، امکان همکاری جمعی را به منظور کاهش اتکای ما به کسانی که به حاکمیت ما احترام نمی نهند، آشکار می سازد . به طوری که نمی توانند اهرم اقتصادی را که به صورت چهره در نقاب کشیده و به خاطر مقاصد سیاسی مورد استفاده قرار می دهند، علیه ما به کار گیرند. استعمار نو، نسبت به تلاش های ما برای دستیابی به خودکفایی روی خوش نشان نمی دهد. ایندیرا گاندی، زمانی که به خودکفایی جمعی تأکید می کند، علاقه به مواجهه و رویارویی ندارد. او به همکاری معتقدست نه به برخورد و مجادله. یکی از خصوصیّات جالب ایندیرا گاندی، این است که تلاش می کند نظریه های دیگران را تحسین کند و بر آن ها ارج بگذارد و از کوته نظری دیگران نیز رنج نمی برد. همچنین در مورد مسأله ی استقلال و حیثیّت ملی و اشتیاق برای برقراری صلح، مصمّم است. او مخالف هر نوعی از حاکمیت است و استقلال برای او به عنوان حیاتی ترین مسائل مطرح است. اما از سوی دیگر، به خوبی درک می کند که حلّ مشکلات اقتصادی، مستلزم همکاری بین کشورهای توسعه یافته و کشورهای در حال توسعه است.( گاندی، 1363 : 362-363)
نتیجه
"مهانداس کارامچاند گاندی"یک رهبر بزرگ روحانی و سیاسی جنبش استقلال هند بود. وی مبتکر «ساتیاگراها»، طرح مقاومت توده ها بود که شیوه ی عدم تبعیّت از قانون را معرفی نمود و آهیمسا «پرهیز از خشونت» را به عنوان مبنای کار مبارزه ی خویش قرار داد؛ این شیوه ی مبارزه به یکی از محکم ترین فلسفه های مبارزه برای آزادی در سراسر جهان تبدیل شد. گاندی نخستین بار، ایده ی عدم تبعیت از قانون را در تلاش برای احقاق حقوق مدنی در کشور آفریقای جنوبی به کار گرفت. در بازگشت به هند، رهبری کشاورزان و کارگران فقیر را به عهده گرفت و آن ها را به اعتراض علیه مالیات ظالمانه و تبعیض فراگیر رهنمون گردید. او در سمت ریاست کنگره ی ملی هند برای فقرزدایی، آزادی زنان، برادری در میان اقشار مختلف و پایان بخشیدن به ایده نجاست و رفع تبعیض و نیل به خودکفایی اقتصادی کشور تلاش نمود؛ اما مبارزه ی او معطوف هدف استقلال هند سواراج بود. گاندی حتی از سخت ترین شرایط به دلیل دو اصل عدم خشونت و حقیقت پای بند ماند. اونظام زندگی آشرام را برای خویش سازماندهی کرده بود؛ یعنی تأمین نیازهای شخصی به دست خود. تعالیم گاندی، الهام بخش رهبران حقوق مدنی مردم بوده است.
به تدریج روابط دوستانه ی گاندی و نهرو، سخت محکم گردید. نخست وزیر فقید هند، به سرعت از رهبران برجسته ی انقلاب هند گردید. جواهر لعل نهرو تلاش زیاد کرد که در هند به دور از قدرت های شرق و غرب، یک نوع سوسیالیسم در آزادی اجرا کند که کاملاً دموکراسی تحقق یابد و این مردم باشند که سرنوشت خود را به دست گرفته و ضمناً عدالت اجتماعی برقرار شود و هند در راه تعدیل ثروت گام بگذارد. نهرو بعضی از روش های مبارزه ی کمونیست ها را در هند به کار بست.
البته مهاتما گاندی که مبتکر اصلی مبارزه ی منفی بود، غالباً با نظریات نهرو درباره ی شدت عمل و تحرّک بیشتر در مبارزه مخالفت می کرد. نهرو نیز که از نفوذ کلام گاندی در میان مردم هند آگاه بود و در عین حال، احترام عمیقی نسبت به او داشت، روش های خود را در مبارزه تعدیل می کرد. نهرو در این مدت در صحنه ی سیاست بین المللی نیز درخشید و همواره به عنوان یک شخصیت برجسته و صلح دوست، مورد احترام مجامع جهانی بود. وی بنیادهای سیاسی و اقتصادی هند را پایه گذاری کرد و از یک کشور استعمارزده و بلادیده و دستخوش تفرقه، قدرت یکپارچه ای را در جنوب آسیا پدید آورد. کار مثبت عمده ی نهرو برای هند، اصرار وی بر این امر بود که هند به صورت یک دموکراسی غیرمنفک از آرمان های دنیایی و غیردینی باقی بماند. وی با گذراندن قانونی، نظام طبقه در هند را برانداخت و کارهایی که برای از بین بردن فقر و عقب ماندگی انجام داد، سبب ایجاد انقلاب اساسی اجتماعی و اقتصادی شد. نهرو از قهرمانان استقلال هند و از رهبران متفکر مبارزات مردمی این کشور طی سال های استقلال به شمار می رود. ایندیرا گاندی در سال 1966، کار سیاسی خود را در فضا و روشی غیر امن و همچنین مملوّ ابهام و سردرگمی آغاز نمود. دوره ی خانم ایندیرا گاندی در مسند نخست وزیری هند، یکی از دوره های پر تلاطم و برخوردی بود که تحرّکات جدایی طلبانه و شورش های اجتماعی، او را مجبور نمود تا مدتی دمکراسی هند را تعلیق نماید و فرایند و دستگاه های دمکراتیک را تعطیل کند. ایندیرا گاندی، رهبری و قدرت را بخشی از حقّ طبیعیاش به حساب میآورد. وی موفقیتها و نگرانیهای هند را در سطح جهانی مطرح کرد و همزمان، کشورش را به سوی اقتصادی سوسیالیستی رهنمون شد. تلاش او برای افزایش هرچه بیشتر قدرتش، نتایج مثبت و منفی به همراه داشت. در زمینه ی تکنولوژی و امور بینالمللی دستاوردهای بزرگی برای کشورش به همراه آورد.