Document Type : Research Paper
Authors
Abstract
Keywords
فصلنامه مطالعات شبه قاره دانشگاه سیستان و بلوچستان
سال هفتم شماره بیست و سوم، تابستان 1394(صص:58-43)
تحلیل مؤلفههای تاریخی ـ ادبی منظومهی حماسی شاهنامهی نادری
(با تکیه بر بخش حملهی نادرشاه به شبه قاره هند)
کمال رضایی شعبان* دکتر محمود حسنآبادی** دکتر عبدالله واثق عباسی***
چکیده
منظومهی حماسی شاهنامهی نادری منظومهای تاریخبنیاد است که به سرگذشت نادر و سپاهیانش و مردم ایران در دورهی افشاریه اختصاص دارد. یکی از بخشهای مهم وبرجستهی این منظومه، بخش مربوط به لشکرکشی نادرشاه به شبه قاره هند است که در این منظومه و دیگر کتب تاریخی با اختلافاتی در کم و کیف حوادث و زمان و مکان و شخصیتها آمده است. تحقیق حاضر بر آن است تا با شیوهی تحقیق کتابخانهای و با روش سنجشی - تحلیلی پاسخی برای این سؤال بیابد که: با توجه به این که منظومهی حماسی شاهنامهی نادری بر اساس وقایع تاریخی دوران نادرشاه افشار به رشتهی نظم کشیده شده و در بنیاد اثری تاریخی به حساب میآید، وجود چه عناصری در این متن ادبی، آن را از متون تاریخی صرف متمایز ساخته است؟ از جمله نتایج تحقیق آن که وجود تعابیر و تشبیهات شاعرانه، تکیه بر توصیف جزئیات صحنهها و نیز آوردن تمثیل و پند واندرز و ساقینامه از وجوهی است که این منظومه را از متون تاریخی صرف متمایز میکند.
کلیدواژهها: شاهنامهی نادری، تاریخ، روایت ادبی، سنجش،شبه قارّه.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
*Email: Kamal.rezaeishaban@stu.usb.ac.ir دانشجوی دکترای زبان و ادبیات فارسی، دانشگاه سیستان و بلوچستان **Email: mahmoud.hassanabadi@liho.usb.ac.ir دانشیار زبان و ادبیات فارسی، دانشگاه سیستان و بلوچستان*** Email: Vacegh@liho.usb.ac.ir دانشیار زبان و ادبیات فارسی، دانشگاه سیستان و بلوچستان
تاریخ دریافت: 6/9/93 تاریخ پذیرش: 22/3/94
مقدمه
منظومهشاهنامهی نادری سرودهی محمدعلی طوسی ملقّب به فردوسی ثانی از شاعران معاصر نادرشاه افشار است. این کتاب را ملامحمدعلی به نام نادرشاه به سلک نظم کشیده و شامل اکثر وقایع، جنگها و فتوحات اوست؛ لکن مشتمل بر تمام وقایع تاریخی نیست، از این رو نسبتاً مختصر میباشد. احمد سهیلی خوانساری مصحح این منظومه در مقدمهی کتاب آورده: «هیچ یک از تذکرهنویسان جز تتوی ذکری از این شاعر نکرده است، از این روی شرح حال وی به درستی معلوم نیست و پس از ذکر منقولات کتب مقالاتالشعرای تتوی و مجملالتواریخ گلستانه راجع به شاعر، نتیجه گرفتهاند که از مجموع این دو قول مختصر بی آن که سال تولد و اصل و نسب و تاریخ وفات این شاعر گمنام روشن گردد، آنچه به دست میآید این است که محمدعلی طوسی اصلاً طوسی بوده و خود را از اولاد فردوسی میدانسته و شاید به سبب این انتساب مشهور به فردوسی ثانی شده وگرنه از نظر قدرت طبع و سلاست بیان و فصاحت و بلاغت هرگز شایستهی قبول چنین تخلّصی نبوده است» (طوسی، 1336: هفت- ده).
محمدکاظم مروزی، نویسندهی عالمآرای نادری در شرح احوال نادرشاه و از معاصران محمدعلی طوسی، در کتابش تصریح کرده که شاعر به امر نادرشاه به نظم این منظومه همّت گماشته است. وی ضمن شرح محاربهی اوّل که فیمابین نواب گیتیستان و توپالپاشای سردار واقع شد، مینویسد:
«چون با غازیان نامیو سپاهیان گرامیروانهی کرمانشاه گردید، در ببن راه نظر کیمیا اثر آن حضرت به ملامحمدعلی فردوسی که به ترتیب کتاب و نظم وقایع زمان فرخندهنشان خاقان صاحبقران مأمور شده بود، افتاد که در بالای خامهریگی پیاده و حیران ایستاده، ملاحظهی عساکر منصور مینماید. صاحبقران زمان آن را طلب فرمود، گفت: از ناسازگاری روزگار و بیمساعدتی طالع جفاکار که در این سفر رو داده، چه خواهی گفت؟ بدیهتاً این دو بیت را عرض نمود:
از این رفتن و آمدن عار نیست که بی جزر و مد بحر زخّار نیست
شکست صدف تا نشد آشکار هویدا نشد گوهر شاهوار» (مروزی، 1364: 295)
ابیات این منظومه در تصحیح سهیلی خوانساری 5313 بیت است، ولی همان طور که مصحح این منظومه نیز در مقدمه اشاره کرده، شمار ابیات باید بیشتر از اینها بوده باشد، چون ابیات فوقالذکر که منقول از کتاب عالمآرای نادری است، در این منظومه دیده نمیشود (طوسی، 1336: ده). گذشته از آن غیاب و اختصار برخی وقایع زمان نادر در این منظومه است. در کتاب حماسهسرایی در ایران بدون ذکر منبع ابیات این منظومه 7500 بیت دانسته شده است (صفا،1387: 369). شاهنامهی نادری در گروه حماسههای تاریخی قرار گرفته است. این منظومه به بیان دلیریها و کشورگشاییهای نادرافشار و لشکریانش اختصاص دارد. یکی از بخشهای مهم و تاریخی این منظومه، حوادث و رویدادهای مربوط به حملهی نادرشاه به هندوستان است که از طریق کتب تاریخی دیگر نیز اطلاعاتی در باب آن رویداد در دست است.
بیان مسأله
در مورد تاریخ و روایت ادبی نظریاتی خاص مطرح است؛ «به نظر بارت روایت با شکلهای مختلف در تمام جلوههای فرهنگ بشری وجود دارد: در داستان و قصه، نمایش، اسطوره، تاریخ، رقص، در همه جا. جامعهی بدون روایت وجود ندارد، زیرا جامعهی بدون فرهنگ تصورناپذیر است» (اخوت، 1371: 10)، و نیز «در گذشته مفهوم قصه (tale) و داستان (story) پیوندی مستحکم با مفهوم تاریخ (history) داشته است. داستان و تاریخ دو گونهی روایی مختلف به شمار میآیند که با وجود تفاوتهایی که میان آنها وجود دارد، از آنجا که دو گونهی مختلف از فرهنگ بشری به حساب میآیند، مرزهای مشترکی با یکدیگر مییابند. گذشته از آن وجود راوی، فصل مشترک تمام متون روایی است و در عین حال هویت و چیستی راوی و نیز شیوهها و شگردهایی که وی برای روایت متن انتخاب میکند، یکی از مهمترین عوامل تمایز متون روایی است. گذشته از تمایزی که میان تاریخ و داستان وجود دارد، تاریخ و بیشتر ادبیات داستانی واقعگرا قواعد زبانشناختی مشترکی نیز دارند؛ از جمله این که راوی هیچگاه از زبان خویش سخن نمیگوید، بلکه فقط رویدادها را ثبت میکند و این تأثیر را در خواننده پدید میآورد که هیچ رأی ذهنی یا فرد معینی داستان را شکل نداده است» (رضی، 1383: 6؛ مدبّری، 1387: 4 و مارتین، 1386: 50)، و به همین دلیل است که در یک داستان «دنیای نمایان هر قدر هم واقعی و راستین باشد، نمیتواند از نظر زمانی ـ مکانی با دنیای واقعی که این نمود و نویسنده و آفرینندهی این نمود در آن واقع میشوند، یکسان فرض شود» (تودوروف، 1377: 107). «تا پیش از سدهی نوزدهم، تاریخ بخشی از «ادبیات» به معنای کلی به شمار میآمد و همچون دیگر شکلهای داستانی از میراث فن بیان کلاسیک بهره میبرد و از این میراث، روشهای نظام بخشیدن و ارائهی موضوع را برمیگرفت. عقیده بر این بود که تاریخ بیان واقعیتهای عینی است که گاه فقط به منظور یادکرد تاریخسازان که اغلب حاکمان بودهاند، نگاشته شده و گاه نیز به قصد ثبت واقعیت و نیز عبرت آیندگان. رویکرد نخست به دلیل ماهیت خویش و گفتمان غالب، معمولاً با افسانهها و اوهام و اغلب با اغراض و اغماض درآمیخته و گاه بهوضوح، مرادش تداوم گفتمان موجود بوده است؛ اگرچه رویکردی قصّهوار و سرگرمکننده داشته است» (مارتین، 1386: 48 و رضوانیان، 1393: 212). «از همهی معارف بشری تاریخ بیشتر دستخوش انباشتگی و اطناب است زیرا که گنجایش همهی حوادث جهان را دارد و میتوان بر متن حوادث، هزاران توجیه و تعلیل هم افزود و تاریخ چند برابر خود وقایع تواند شد» (یاسمی، 1316: 107).
اهداف تحقیق
این تحقیق بر آن است تا پاسخی برای این سؤال بیابد که: چه تفاوتهایی بین متن روایی بخش حملهی نادرشاه به شبه قاره هند در منظومهی حماسی شاهنامهی نادری با کتب تاریخی صرف وجود دارد؟ به عبارت دیگر با توجه به این که منظومهی حماسی شاهنامهی نادری بر اساس وقایع تاریخی دوران نادرشاه افشار به رشتهی نظم کشیده شده و در بنیاد اثری تاریخی به حساب میآید، وجود چه عناصری در این متن ادبی، آن را از متون تاریخی صرف متمایز ساخته است؟ آثار تاریخی در باب این بخش از پادشاهی نادر یعنی حمله به هند، جزئیات بسیاری را شامل وقایع، شخصیتها، زمانها و مکانها طرح
کردهاند، از این رو، سنجش منظومهی حماسی شاهنامهی نادری با کتب تاریخی در این بخش به نتایجی
روشنتر منتهی خواهد گردید.
روش تحقیق
شیوهی تحقیق در این پژوهش کتابخانهای است بدین صورت که داده های مقاله با مطالعه و فیش برداری از کتب و مقالات مربوطه از جمله منابع مرتبط با متون روایی ادبی و تاریخی گردآوری شد و با روش سنجشی - تحلیلی به تحلیل آن داده ها دربخش حملهی نادرشاه به شبه قاره هند منظومۀ حماسی تاریخی شاهنامۀ نادری پرداخته شد.
پیشینۀ تحقیق
در مورد این منظومه تنها اثری که نوشته شده مقالهای است تحت عنوان شاهنامهی نادری به قلم زهرا حاتمی (1387) که در آن به معرفی مختصر این منظومه پرداخته است، اما اثری که در آن به تحلیل مقولههای ادبی و تاریخی این منظومه و مقایسهی آن با دیگر کتب تاریخی پرداخته شده باشد، به رشتهی تحریر درنیامده است.
بحث و بررسی
اینک با توجه به مهمترین ویژگیهای روایتگری ادبی و تاریخی، به بررسی و تحلیل و سنجش منظومهی حماسی شاهنامهی نادری با کتب تاریخی پرداخته می شود. گفتنی است که گرچه منظومهی حماسی شاهنامهی نادری در مبنا اثری تاریخبنیاد به حساب میآید، اما چون به زبان ادبی به نگارش درآمده و چنانکه در ادامه نشان داده خواهد شد، بیشتر دارای مشخصههای یک اثر ادبی است تا تاریخی، در کار ما که مقایسهی روایت ادبی و تاریخی است، خدشهای وارد نمیکند. «در روایتگری تاریخی، تکیهی نویسنده و مورخ بر ذکر جزئیات و زمان دقیق خود رویداد است، در حالی که در روایتگری ادبی تکیه بر ذکر جزئیات صحنهی رویداد است. یکی از مهمترین کارکردهای روایت، درهم ریختن و برداشتن فاصلههای زمانی و مکانی میان رویدادها، متون و مخاطبان است. راوی همواره میکوشد روایت شنو را از فضای اینجایی و اکنونی خارج کند و در زبان به آنجا و آن وقت ببرد. این جا به جایی زمانی و مکانی در روایت ادبی به کمک ذکر دقیق جزئیات صحنه، بسط گروههای اسمیاز طریق ذکر وابستههای وصفی و مضاف الیهی، توضیح و تبیین دقیق کیفیت برخی عناصر صحنه به کمک برخی از صور خیال از جمله تشبیه، به ویژه تشبیهات بلیغ یا مجمل و البته همراه با سیطرهی فضای عاطفی احساسی بر سخن، ممکن میشود» (محمدی، 1390: 61-60). در این منظومه شاعر کمتر به شخصیتها و زمان و مکان دقیق وقوع حوادث توجه نشان داده و بیشتر در پی توصیف و مجسّم ساختن صحنهی حوادث از طریق توصیف و تشبیه بوده است، که این امر منجر به افزایش ابیات مربوط به توصیف رزم از ابیات مربوط به اصل ماجرا گشته است، همانند توصیف وقایعی که در هند اتفاق افتاد؛ که شامل رویارویی سپاه ایران و هند، بدون ذکر زمان دقیق و همهی مکانهای واقعه و بدون نام بردن صریح حتی از شاه ایران و هند، می باشد(طوسی، 9:1339-174). در بخش حرکت نادر از اصفهان به سمت قندهار نیز بدون کوچکترین اشارهای به همهی مکانها و زمان دقیق عزیمت نادر به اصفهان و سپس به سمت قندهار، بر آن است که نادرشاه پس از تنبیه سرکشان لر بختیاری به سمت اصفهان عزیمت می نماید:
- ز تنبیه لر شاه گردون خیم چو گردید فارغ به خیل و حشم
ز رایات فرخنده پرچم گشود توجه به ملک صفاهان نمود
ز دامان نیفشا نده گرد سفر به بالین آرا م ننهاده سر
دو روزی نیاسوده در آن دیار که شد عازم کشور قند هار
و در ادامه در طول چندین بیت به توصیف حرکت و ساز و برگ و مرکب سپاهیان نادر میپردازد:
مه سر علم را فلک سای کرد جهان را پر آواز از نای کرد
به جنبیدن خیل فرمود لب ز فرما نبران شد جنیبت طلب
به شیرینادا رخش گلگونخرام که شبدیز بر خسروش شد غلام
مبارک جبین توسن باد پا هما سایه آهوی دلدل لقا . . .
بجنبید از جا به فرّ و شکوه تزلزل درآمد به صحرا و کوه
روان از پیاش نصرتآیین سپاه چو خیل ستاره ز دنبال ماه
زمین کرد تنگی به خیل و حشم فلکسیر شد مهچهی مه علم
شد از پرچم کاویانی درفش شفقگون حریر سپهر بنفش . .
(همان،79-3360)
و البته این تا حدودی عادی است چرا که شاعر برای ذکر حوادث دوران نادری مأمور بوده از زبان نظم مدد جوید و متون منظوم را برای هنرنمایی شاعر و تأثیرگذاری بر مخاطب از کاربرد فنون بلاغی گزیری نیست، ولو این که این اثر، اثری تاریخبنیاد باشد، چرا که «با انتخاب یک نوع ادبی برای بیان یک حادثهی تاریخی، راوی مجبور میشود از زبان عادی فاصله بگیرد و به زبان ادبی پناهنده شود. با این کار او مجبور است که از فنون ادبی سود جوید» (رسولی، 1387: 85). همچنین در سراسر این بخش از منظومه، به غیر از اشارهی کلی به مکان حرکت سپاهیان، در هیچ جا اشارهای به زمان دقیق وقوع رخدادها نمیشود و به غیر از سه مورد از شخصیتهای داستانی نیز نامیبه میان نمیآید، که دو بار آن از نادر است، یک بار در بیت:
- خدا کرده چون در جهان نادرمبه هندوستان هم کند ناصرم (طوسی، 1339: 3992)
و بار دیگر در توصیف حرکت سپاه هند به قصد مقابله با سپاه نادر:
- چو رایت برافراخته رای هند چو دارا به اجلال دارای هند
پی رزم اسکندر روزگار خدیو زمان نادر نامدار (همان، 8-4037)
و مورد آخر به نام ناصرالدوله سپه سالار کابل که از سوی فرمانده ی هند گماشته شده بود، اشاره شده:
- سپهسروری ناصرالدّوله نام به سرهنگی افراسیاباحتشام
ز فرمانده ی هند سالار بود در اقلیم کابل نگهدار بود (همان، 5-3964)
به غیر از ین سه مورد در هیچ جای دیگری نامیاز شخصیتهای این بخش از منظومه برده نشده است و همه جا با تعبیراتی نظیر: فلکقدر سلطان نصرتجنود (3215)، خدیو زمان شاه عالینصب (3258)، شهریار سلیمانحشم (3261)، شاهنشه کامگار (3275) سرور تاجور (3333)، نوّاب صاحبقران (3311)، خاقان جماحتشام (3313)، فلکقدر سلطان نصرتقرین (3323)، شاه (3332)، صاحبقران (3344)، شه جمنگین (3358)، شاهنشه کامیاب (3371)، جهاندار نصرتقرین (3372)، خدیو زمان (3393)، قهرمان سپهراقتدار (3606)، دارای گردونوقار (3620)، خداوند ایرانزمین (3691) و . . . تعبیراتی مشابه موارد مذکور برای نادر، قهرمان منظومهاش به کار برده است و برای نام بردن از شاه هند، دیگر شخصیت برجستهی این بخش از منظومه، ترکیباتی نظیر: دارای هند (3278)، شه هند (3295)، سلطان هند (3619)، شاه جمجاه و شوکتپناه و سلیمانسپاه و فلکبارگاه (3630)، دارای هندوستان (3692)، خسرو هند (3704)، رای هند (4316) )، و ... و برای شاه روم و یمن و سردار کابل: قیصر (3282)، امام یمن (3284)، سپهسرور زنگی روسیاه (3286)، قیصر روم (3295)، سپهدار افغان خنجرگزار (3400)، سپهدار افغان (3520)، و. . . دیده میشود. و برای قاصد و نامه بر نیز : مرد آموزگار (3613)، پیغامبر (3691)، رسول گزین (3711) و . . . از شاهزاده نیز صریحاً نامینمیبرد: شهزاده (4078)، و :
- ز نسلش مهین دختری خواستگار شد از بهر شهزادهی نامدار (همان: 4286)
اختلال در ترکیب اجزای روایت، در زمان روایت، دستور زبان و توالی پارههای روایت اتفاق میافتد. در روایت تاریخی اختلال در سطح کلان روایت روی میدهد و در روایت ادبی علاوه بر سطح کلان روایت در سطح جمله نیز اتفاق میافتد. بدین معنی که شاعر یا نویسنده در بین ذکر حوادث تاریخی به مسائلی غیر از ذکر رویدادهای تاریخی بپردازد یا بنا بر ضرورتهایی در ذکر ترتیب رخدادها، تقدّم و تأخّری لازم ببیند و یا در خلال ماجراهای تاریخی به ذکر حوادث گذشته یا آینده مبادرت ورزد یا در متون منثور، نویسنده به نظم و آیه و حدیث و جملات عربی برای تقویت سخنان خود استشهاد جوید، یا شاعر در داستان منظوم تاریخی، ابیات ساقینامهای یا ابیاتی در پند و اندز به کار برد. یکی دیگر از مواردی که در این بخش از منظومه مشاهده میشود اختلال در سطح کلان روایت و در سطح جمله است، به عنوان مثال در کتب تاریخی، از بنای شهر نادرآباد پیش از محاصره و فتح قندهار، سخن به میان میآورند از جمله کتاب نادرشاه لارنس لکهارت آنجا که گوید: «سپس نادر اهالی قندهار را به نادرآباد کوچانید و این شهر را کرسینشین قندهار اعلام کرد و فرمان داد که دژ قندهار را با خاک یکسان کنند ...» (1331: 164)، در حالی که این منظومه بنای این شهر را پس از فتح و ویرانی قندهار و در واقع جانشین آن شهر میداند:
- چو گشتند فارغ ز غارت یلان به فرمان فرماندهی کامران
نشانی ز آبادی قندهار نماندند در عرصهی روزگار
بنای نوی هم در آن سرزمین به حکم شهنشاه نصرتقرین
نهادند بنیاد، چون شد تمام ورا نادرآباد کردند نام (طوسی، 1339 :3601-3598)
در سطح جمله نیز با توجه به این که این منظومه در قالب نظم نوشته شده، چنان که انتظار میرود برای تأثیرگذاری و رسایی و همچنین هنرنماییهای بلاغی و به ضرورتهای شعری از جمله وزن و تنگنای قافیه و . . . در چینش واژگان و جملهبندی یعنی در سطح جمله نیز دچار نابسامانی در ترکیب اجزای روایت شده است، مانند:
- شد از رمح گردان جمشید فر جهان نیستانی پر از شیر نر (همان، 3350)
- پس از قتل و غارت شه جمنگین به اسپهبدی داد فرمان چنین
که باقی از ایشان به جا مانده را نشاند به خاورزمین جا به جا (همان، 9-3358)
که جملات موزون و مقفّااند و در قالب نظم نوشته شده اند، گذشته از آن در بیت اول فعل بر سایر اجزای جمله مقدم شده است، در بیت دوم نیز فاعل یعنی شه جمنگین در میانه بیت آمده و در مصراع آخر نیز فعل مقدم بر متمّم آورده شده است. از دیگر موارد اختلال در روایت در این قسمت از منطومه و به عبارت بهتر در سراسر منظومه، آوردن ابیاتی خطاب به ساقی و مغنّی و اصطلاحا ساقی نامه در پایان هر بند و همچنین آوردن پند و اندرز در خلال ابیات است که در روایتگری تاریخی شاعر وقفه ایجاد کرده است. «روایت تاریخی خردمحور، استدلالمبنا و مبتنی بر قواعد دقیق تاریخنویسی است و برای چرایی رخدادها دلایل عقلی و منطقی ارایه میکند، در حالی که روایت ادبی عاطفهمحور و مبتنی بر ذوق و حس زیباییشناسانه است و نه تنها دلایل عقلی و محکمهپسندی نمیآورد بلکه از آن گریزان است و بیشتر بر حس و ذوق و تمایل شخصی مادح یا ممدوح تکیه دارد. از آن جمله کتب تاریخی هدف حملهی نادر به قندهار را پاک کردن قندهار از افاغنه و رسانیدن کشور به مرزهای طبیعی خود و مرتفع ساختن احتمال هر نوع خطری از آن سو و فقر مملکت ایران و آگاه بودن نادر از وجود غنایم فراوان در هند» (لکهارت، 1331: 155؛ رضازاده شفق، 1388: 3-12 و 15-114؛ شعبانی، 1369: 90) میدانند، در حالی که این منظومه دلیل دیگری برای آن میآورد:
- نماید چنین بر دلم خار خار که مانند اسکندر نامدار
جهان را درآرم به زیر نگین شوم لشکر آرای روی زمین
سکندروش آمد چو اقبال ما بود تنگ ایران به اجلال ما
به جاهم از آن تنگی ایران کند که در قطره دریا چهسان جا کند
چو آمد مسلّم جها نبا نیم توان گفت اسکندر ثانیم (طوسی، 1339: 31-3227)
چرا که این اثر بیش از آنکه وجهۀ یک اثر تاریخی داشته باشد یک اثر ادبی و حماسی و تکیۀ اصلی آن بر توصیف صحنۀ رویدادها به ویژه توصیف دلاوری ها با استفاده از صنعت اغراق است. از دیگر ویژگی های روایت حماسی ادبی این اثر که به کرّات در ابیات متعددی شاهدمثال فراوانی برای آن می توان یافت آرایۀ تشبیه است که بیشتر برای بزرگنمایی صحنه های نبرد و اشخاص است، چنانکه در ابیات مذکور شاعر نادرشاه را به اسکندر همانند ساخته است. در جای دیگر از زبان نادر گوید:
- در اندیشهاش این چنین نقش بست که بر شوکتم ملک ایران کم است
ز هندوستان بایدم کام یافت از این سرزمین رو به ایران شتافت (همان، 2-3611)
شاعر قصد کامیابی نادر از ملک هندوستان و در صورت برآورده نشدن حاجاتش از سوی شاه هند، عزم
تسخیر آنجا را نیز الهام غیبی میداند:
- چو بر رای دارای گردونوقار ز الهام غیبی گرفت این قرار (همان، 3620)
شاعر در چندین جا برای حملهی نادر به هندوستان دلایل شاعرانهای همچون موارد بالا را آورده و تنها در یک مورد، در ضمن نامهی نادر به شاه هند، به دلایل مورّخان نیز اشاره کرده است:
- به تو آنچه گویم اطاعت کنی دو مطلب که دارم اجابت کنی
یکی آنکه گنجی فرستی مرا که باشد به نعل ستورم بها
دگر آنکه سرحدّ ایران و هند ز آب اتک باشد و ملک سند (همان، 8-3676)
وجود چنین ابیاتی در منظومه، بنیاد و مدار تاریخی آن را آشکار میکنند. «در روایت تاریخی، زمان از حیث ترتیب بسامان واقعی و از حیث نوع تقویمیاست و در روایت ادبی، زمان از حیث ترتیب یا نابسامان است یا بسامان تخیلی و از حیث نوع، یا تقویمیاست یا حسی که به نمونهای از آن در ذکر زمان بنای شهر نادرآباد اشاره شد. در روایت تاریخی، راوی که همان نویسنده و در اینجا شاعر است عنصری برونمتنی (خارج از اثر و جریان رویدادها) است و مسلّما نمیتواند در ذکر کلیات و جزئیات رویدادها دخل و تصرفی داشته باشد و آن را به میل خود جابه جا یا کم و زیاد کند از همین رو است که اصطلاح تاریخ به رشتهی خاصی از معرفت و نوع ویژهای از روایت اطلاق میشود که میکوشد آن دسته از رخدادهایی را که «تاریخی» به شمار آمدهاند، در ساخت معینی جای دهد و به آنان نظم و معنا ببخشد و گزارشی از واقعیت است که در زبان و متن اتفاق میافتد، یعنی بیان تفسیری امروزی از آنچه که در گذشته رخ داده است؛ آن هم وقایعی که تحت تأثیر نگرش و جهانبینی راوی دستچین و پس از فرایند حذف و گزینش و مقابله و مقایسه با دیگر متون آن دوره، در ساختاری معنادار چیدمان شدهاند» (میلانی، 1385: 41؛ رضوانیان، 1393: 3). و در روایت ادبی راوی عنصری درونمتنی (دنیایی که خود روایت میکند) است و میتواند بنا به ضرورتهای ادبی و بلاغی یا مصلحت اندیشیهایی، به میل خود حوادث را به صورتی موجز یا مبسوط بیان کند یا حتی به برخی حوادث اصلا اشارهای نکند. به عنوان مثال از آنچه که از دیگر کتب معاصر نوشته شده در شرح حال نادر یا دوران نادرشاه برمیآید این است که پس از حضور نادر در دربار شاه هند، در دهلی شایعهی کشته شدن نادرشاه بر سر زبانها میافتد که متعاقب آن شورشی در دهلی به راه میافتد که تعدادی از ایرانیان نیز در این واقعه کشته میشوند، گویا به دلیل این که این مورد به شایعهی کشته شدن نادرشاه و شماری از ایرانیان منجر شده، شاعر ذکر آن را در منظومهای که به وصف دلیریهای قهرمان داستان و یاورانش اختصاص دارد، به صلاح ندیده و بدون کوچکترین اشارهای از آن گذشته و در خوشبینانهترین حالت از نسخهی موجود ساقط گشته است.
روایت تاریخی مبتنی بر واقعیت گذشتهاست؛ اما روایت ادبی مبتنی بر واقعیت تخیّلی است. البته در مورد این منظومه تسامحی وجود دارد چرا که در این منظومه بیشتر توصیفات تخیّلی است و مکان رخدادها و حتی وجود شخصیتها واقعی است، منتها به جای نام اصلی شخصیتها بیشتر از نامهای کنایی و ادبی بهره گرفته شده است. مثلا در توصیف نادر می خوانیم:
- که دارای جمقدر گردونوقار پس از فتح اسپهبد قندهار (طوسی، 1339 :3473)
- که کشورگشا شاه جمشیدفر سلیمانشکوه و سکندرظفر (همان، 3608)
در روایت تاریخی، نویسنده (راوی) تنها گزارشگر واقعیت یا رویداد واقعی است؛ اما در روایت ادبی، نویسنده خود آفرینندهی روایت است. در روایت ادبی هر رویداد هنگامیواقعیت شمرده میشود که به توصیف درآید؛ یعنی تا واقعیت وارد عالم متن (نوشتار) نشود، واقعیت نیست چون هنوز خلق نشده است. البته در روایتی مانند شاهنامۀ نادری که در اساس تاریخبنیاد است، نویسنده بیشتر در مورد توصیف جزئیات صحنه و تشبیه و توجیه و تعلیل و پند و اندرز و ... قدرت و درواقع جواز آفرینندگی دارد و اگر فرض را بر این بگذاریم که راوی منصفی بوده و به رأی شخصی به حذف و گزینش رویدادها نپرداخته باشد، در پردازش اصل ماجرا، مانند راوی روایت ادبی صرف، آزادی عمل نداشته است و از این حیث با آن تفاوت دارد و بر این اساس است که روایت تاریخی – چه ادبی چه غیر ادبی - اساسا بر مبنای رخدادی واقعی است که در جهان خارج از متن روی داده است.
در روایت تاریخی، توثیق و استناد روایت مهم است، یعنی ارزش روایت تاریخی به میزان توثیق و استناد آن بستگی دارد، اما ارزش و اعتبار و حتی زیبایی و اصالت روایت ادبی به رها بودن و عدم پایبندی آن به توثیق و استناد است. از همین روست که در این بخش از منظومه که یک پای آن در تاریخ است و یک پای آن در ادبیات و شاعرانگی و به تنهایی وظایف نسبی مورخ و ادیب را به دوش می کشیده و تا حدودی نیز از عهدۀ این مهم برآمده است، در هیچ جا به موردی که شاعر در آن سخنش را به شخصی یا منبعی ارجاع داده باشد، حتی کوچکترین نشانهای هم مشاهده نمیشود و با ابیاتی این چنینی شروع به روایتگری میکند:
- رقمسنج شهنامهی نادری چنین افکند طرح در ساحری ... (همان، 3472)
- بدین گونه کلک جواهرنثار کند مصحفم را مرصّعنگار ... (همان، 3718)
گزارههای ادبی، کلی، جهانشمول و رها از قیدهای زمانی و مکانی هستند، اما اخبار تاریخی جزئی هستند و مقید به زمان و مکان خاص، به گونهای که اگر آن زمان و مکان، از آنها سلب شود، صفت تاریخی بودن خود را از دست میدهند. رویدادهای تاریخی دوران نادرشاه افشار از آن رو که در منظومۀ حماسی شاهنامۀ نادری در بافتی ادبی ارائه شده، چنان است اگر کسی از ابتدا تا انتهای منظومه را از نظر بگذراند، متوجه بنیاد تاریخمدار این منظومه میشود و آن وقایع و توصیفات و دلیریها را تنها بر زمان و قامت نادرشاه افشار راست مییابد و اگر به صورت اتفاقی و با تورّق، قصد مطالعهی این منظومه را داشته باشد، توصیفات و تشبیهات و قهرمانیهای مندرج در این منظومه را – از آن رو که در اکثر موارد فاقد صراحت است - به راحتی می تواند بر اندام کشورگشایان نامداری همچون محمود غزنوی و تیمور و اسکندر و حتی دیگر امیران، برازنده ببیند، و این از خصوصیات منحصر به فرد منظومههایی همچون شاهنامۀ نادری است که توأمان ویژگیهای هر دو نوع روایت ادبی و تاریخی را داراست. ابیات زیر گواه این مدعاست:
- فلکقدر سلطان نصرتجنود در مشورت را بدین سان گشود
چو بنشست بر مسند خسروی جهان کهن یافت از وی نوی
جهان عهد کسری فراموش کرد چو آوازۀ عدل را گوش کرد
سران را نوازش به بخشش نمود نبردآوران را مواجب فزود ...
بدین سان به گوش سپه سروران کشانید سلطان دارانشان (همان، 23-3215)
- که کشورگشا شاه جمشیدفر سلیمانشکوه و سکندرظفر (همان، 3608)
یا در توصیف یاران وی نیز از تعبیرات و توصیفاتی بهره گرفته که این تعبیرات و توصیفات ریشه در اساطیر و حماسههای کهن دارد و درست به همین جهت بر یاران هر سردار آزمودهای قابل انطباق است، همچون :
- به شوکت فزونتر از افراسیابشمار سپاهش برون از حساب
همه گرد خصمافکن نامدار تهمتن چو رویینتن اسفندیار ...
سپاه ظفر صید لشکر شکن تهمتننژادان رستمفکن (همان، 12-3405)
گذشته از نکات تاریخی که در باب حملۀ نادرشاه به هندوستان در این منظومه به چشم میخورد، شاعر در ضمن توصیفات روایی خود، اطلاعات جغرافیایی ارزشمندی نیز در باب شهرها، آیینها، اقوام و حتی رنگ رخسار هندیان به دست داده است که از دقت و ریزبینی و ژرفنگری ناظم این منظومۀ حماسی حکایت دارد:
- طلب کرد لشکرخداوند هند ز بنگاله و از جگنّات و سند
ز کشمیر و از پتنه و مولتان ز لکنور و اقصای هندوستان
ز سرحد دریا کنار لکن هم از فوجداران رویینه تن
ز رایان سرحد توران نشین هم از زیربادات آن سرزمین
ز ترک و مغولزاده را در جنود هم از گبر و نصرانی و از یهود
ز هفتاد و یک ملت بدگهر هم از خیل اسلام نیکو سیر
سپه جمع آمد ز نزدیک و دور به دهلی فزون از لک و از کرور (همان، 13-4004)
- ز عکس رخ هندیان دلیر شده چشمۀ خور چو دریای قیر (همان، 4034)
- گهی شاهبازان ایران زمین به زاغان هندی زدند از کمین (همان، 4132)
نتیجه
اثر تاریخی تا پیش از دوران معاصر که تاریخ، خود، به عنوان یک علم مطرح شود و قاعدهها و ضوابط خاص خویش را بیابد، بخشی از ادبیات در معنای کلی به شمار میآمد. هم از این روست که در ادب فارسی آثاری مانند منظومهی حماسی شاهنامهی نادری، در بنیاد اثری تاریخی است و تاریخ نادرشاه و دوران افشاریه را در خود منعکس کرده است. به هر حال روایت ادبی تاریخی از آنجا که یک پای آن در ادبیات است، دارای مؤلفههایی است که آن را از یک متن تاریخی صرف متمایز می سازد. روایتگری ادبی اثری مانند شاهنامهی نادری که بنیادی تاریخمحور دارد دارای ویژگیهایی بدین شرح است: در این روایت ادبی تکیه بر ذکر جزئیات صحنهی رویداد است و ناظم آن همچون مورخ بر ذکر جزئیات و زمان دقیق خود رویداد اصراری ندارد و عاطفهمحور و مبتنی بر ذوق و حس زیباییشناسانه نیز میباشد. راوی این منظومه، عنصری درونمتنی و شاهد و ناظر رویدادهای روایت خویش بوده است. علاوه بر ذکر رویدادهای واقعی، نویسنده خود به آفرینش بخش اعظمی از روایت به ویژه در قسمتهای توصیفات داستانی و ساقینامه نیز دست زده است و در هیچ جای این روایت کمترین اثری از توثیق و مستندسازی روایت مشاهده نمی شود. گزارههای ادبی این منظومه در اغلب موارد، کلی، جهانشمول و رها از قیدهای زمانی و مکانی هستند. گذشته از ویژگیهای مذکور روایت ادبی متن شاهنامهی نادری، ناظم این منظومهی حماسی که وظیفۀ نقل حوادث تاریخی دوران نادرشاه را در قالب نظم عهدهدار بوده، با توجه به قوّت شاعرانگی خود، سراسر این منظومه را با اطلاعات ذی قیمت جغرافیایی و توصیفات و تشبیهات و تعابیر شاعرانۀ زیبای خود آکنده و در سراسر این منظومه به پند و اندرز مخاطبان پرداخته و آن را از متون روایی تاریخی صرف متمایز ساخته است.
منابع
1- اخوت، احمد، دستور زبان داستان، اصفهان: فردا، 1371.
2- تودوروف، تزوتان، منطق گفتگویی میخائیل باختین، ترجمهی داریوش کریمی، تهران: نشر مرکز،1377.
3- حاتمی، زهرا، شاهنامهی نادری محمدعلی طوسی ملقّب به فردوسی ثانی، تهران: کتاب ماه تاریخ و جغرافیا، ش127، صص 67-62، 1387.
4- رسولی، حجت و علی عباسی، «کارکرد روایت در «ذکر بر دار کردن حسنک وزیر» از تاریخ بیهقی»، تهران: پژوهش زبانهای خارجی، ش 45، صص97-81، 1387.
5- رشید یاسمی، غلامرضا، آیین نگارش تاریخ، تهران: موسسهی وعظ و خطابه، 1316.
6- رضازاده شفق، صادق، نادرشاه (تدوین و ترجمه و گردآوری)، تهران: نیکفرجام، 1388.
7- رضوانیان، قدسیه، «تاریخ گرایی نو»، تهران: فصلنامهی نقد ادبی، سال7، ش 25، صص 230-211، 1393.
8- رضی، احمد، «داستان وارگی تاریخ بیهقی»، تهران: نامهی فرهنگستان، ش 23، صص19-6، 1383.
9- صفا، ذبیح الله، حماسه سرایی در ایران، تهران: فردوس، 1387.
10- طوسی، محمدعلی، شاهنامهی نادری، به تصحیح احمد سهیلی خوانساری، تهران: انجمن آثار ملی، 1339.
11-لکهارت، لارنس، نادرشاه، ترجمه و اقتباس مشفق همدانی، تهران: چاپخانه شرق، 1331.
12- مارتین، والاس، نظریههای روایت، ترجمهی محمد شهبا، تهران: هرمس، 1386.
13- مروی، محمدکاظم، عالم آرای نادری، به تصحیح و با مقدمه محمد امین ریاحی، تهران: نقش جهان، 1364.
14- محمدی، ابراهیم و محمدحسن الهی زاده، «بیهقی و روایتگری علی قاعده التاریخ»، تهران: فصلنامهی پژوهش زبان و ادبیات فارسی، ش 23، صص 78-57، 1390.
15- مدبّری، محمود و نجمه حسینی سروری، «از تاریخ روایی تا روایت داستانی»، اصفهان: نشریهی علمی ـ پژوهشی گوهر گویا، سال دوم، ش 6، صص 28-1، 1387.