نوع مقاله : مقاله پژوهشی
نویسندگان
1 دانشیار گروه باستانشناسی دانشگاه سیستان و بلوچستان
2 کارشناس ارشد باستانشناسی دانشگاه سیستان و بلوچستان
چکیده
کاست، نوعی نظام طبقاتی است که در آن گروهبندیهای قومی درجهبندی شدهای وجود دارد که هریک از آن گروهها به گروههای دیگر راه ندارد و با جایگاه نسبی خود در جامعه مشخص میشود. بنظر میرسد این سیستم اجتماعی از طریق مهاجرت اقوام آریایی به ایران و هند در هزارههای اول و دوم پ.م. در این دو سرزمین رواج یافته و تا امروز دوام آورده است. منابع کهن هندی و ایرانی این پدیده را تایید کردهاند.
از سوی دیگر، بررسی در جوامع جنوب شرقی ایران، نشانههای نوعی نظام شبه کاستی را در جامعه امروزی بلوچستان، بخصوص در ناحیه دلگان و استمرار بخشی از نشانهها، آداب و رسوم، الگوها و رفتارهای فرهنگی باستان در میان مردم این ناحیه را، مشخص میکند؛ از این رو، این پرسش مطرح میشود که چه ارتباطی میان فرهنگ و قشربندی اجتماعی مردم دلگان با اعتقادات و نظام طبقاتی کاست در هند وجود دارد. این مقاله تلاش میکند تا از طریق واکاوی منابع مکتوب و تحلیل علمی آنها به این پرسش پاسخ دهد و دلیل مداومت این سیستم اجتماعی هند را در دلگان روشن کند.روش تحقیق در این پژوهش به صورت مطالعه تطبیقی، میدانی و کتابخانهای بوده است.
کلیدواژهها
عنوان مقاله [English]
A comparative study of Caste system in South-east of Iran (Dalgan City) and India
نویسندگان [English]
- m t 1
- h b 2
چکیده [English]
Caste, is a kind of social system in which there are graded ethnic groups with no connection among them and each group can be specified by its filiation. It seems that this social system became popular by the migration of Aryan races to Iran and India in the first and second millennium B.C. and has been survived so far. The old Indian and Iranian texts have attested this phenomenon. On the other hand, investigations in societies of south-east of Iran determines proofs and signs of a kind of semi-caste system and the continuity of a part of signs, traditions, patterns and ancient, cultural behavior of people in the present society of Baluchestan, specially in Dalgan district. Hence, it may come to mind that what kind of relationship is there between the culture and social classes of people in Dalgan and the beliefs and Caste system in India. In this study it has been attempted to answer this question by searching the written sources and through scientific analysis of them and find the reason of this Indian social system’s survival in Dalgan. The research method in this study was comparative, fieldwork and using library resources.
کلیدواژهها [English]
- Comparative Anthropology
- Caste social system
- India
فصلنامه مطالعات شبه قاره دانشگاه سیستان و بلوچستان
سال هفتم شماره بیست و چهارم، پاییز1394(صص46-29)
مقایسه نظام کاست در جنوب شرقی ایران (شهرستان دلگان) و هند
دکتر محمدمهدی توسلی* حمزه بامری*
چکیده
کاست، نوعی نظام طبقاتی است که در آن گروهبندیهای قومی درجهبندی شدهای وجود دارد که هریک از آن گروهها به گروههای دیگر راه ندارد و با جایگاه نسبی خود در جامعه مشخص میشود. بنظر میرسد این سیستم اجتماعی از طریق مهاجرت اقوام آریایی به ایران و هند در هزارههای اول و دوم پ.م. در این دو سرزمین رواج یافته و تا امروز دوام آورده است. منابع کهن هندی و ایرانی این پدیده را تایید کردهاند.
از سوی دیگر، بررسی در جوامع جنوب شرقی ایران، نشانههای نوعی نظام شبه کاستی را در جامعه امروزی بلوچستان، بخصوص در ناحیه دلگان و استمرار بخشی از نشانهها، آداب و رسوم، الگوها و رفتارهای فرهنگی باستان در میان مردم این ناحیه را، مشخص میکند؛ از این رو، این پرسش مطرح میشود که چه ارتباطی میان فرهنگ و قشربندی اجتماعی مردم دلگان با اعتقادات و نظام طبقاتی کاست در هند وجود دارد. این مقاله تلاش میکند تا از طریق واکاوی منابع مکتوب و تحلیل علمی آنها به این پرسش پاسخ دهد و دلیل مداومت این سیستم اجتماعی هند را در دلگان روشن کند.روش تحقیق در این پژوهش به صورت مطالعه تطبیقی، میدانی و کتابخانهای بوده است.
کلید واژه ها: انسان شناسی تطبیقی، نظام اجتماعی کاست، هند، ایران، دلگان.
_________________________
دانشیار گروه باستانشناسی دانشگاه سیستان و بلوچستان Email: tavasoli.mm@lu.ac.ir *
کارشناس ارشد باستانشناسی دانشگاه سیستان و بلوچستان Email:hamze1267@gmail.com **
تاریخ دریافت:14/6/93 تاریخ پذیرش:21/2/94
1. مقدمه
نظام کاست، نوعی سیستم طبقاتی است که در آن گروهبندیهای قومی درجهبندی شدهای وجود دارد که هریک از آن گروهها به گروههای دیگر راه ندارد و با جایگاه نسبی خود در جامعه مشخص میشود (بیتس و پلاگ، 1375: 568). عضویت در یک کاست، از بدو تولد ثابت و تغییر ناپذیر است، از این رو، در چنین جامعهای هر فرد فقط میتواند در درون کاست خود ازدواج کند و فرزندان او نیز برای همیشه اعضای کاست پدری خواهند بود.
از هند عموما به نام کشوری یاد میکنند که این نظام اجتماعی در آن کاملا جا افتاده است. در عین حال، بررسیهای اخیر (سعیدی مدنی، 1389 : 64) نشان داده که نوعی خاص از این نظام در ایران باستان و دوران تاریخی وجود داشته و در منابع کهن ایرانی و هندی مانند اوستا و ریگ ودا در این خصوص اشاراتی شده است (همانجا). همچنین نتیجه مطالعات میدانی اخیر نگارندگان در سرزمین بلوچستان عموماً و در ناحیه دلگان خصوصاً از نوعی نظام اجتماعی کاست در جنوب شرقی ایران حکایت دارد.
1-1-روش تحقیق
از آنجا که ریشهیابی این نوع نظام اجتماعی به مطالعه تطبیقی بین دو جامعه ایران و هند نیاز دارد؛ این پژوهش به صورت مطالعه تطبیقی و میدانی در ناحیه بلوچستان (جنوب شرق ایران، شهرستان دلگان) و واکاوی منابع مکتوب (کتابخانهای) در نظر گرفته شده است. خصوصاً که در پنج سال گذشته مقالات جدیدی در باره کاست در مجلات علمی و پژوهشی به رشته تحریر در آمده است، مانند «بررسی ریشههای نظام کاست در هند» (معینی فر، 1391: 91- 108).
1-2-سوالات تحقیق
تحقیق حاضر با هدف پاسخگویی به این سئوالات انجام شده است:
1ـ شکلگیری نظام طبقاتی در هند چگونه بوده است؟
2- آیا نظام طبقاتی اجتماعی کاست در بلوچستان، شهرستان دلگان، وجود داشته است و هنوز تداوم دارد؟
3ـ آیا نظام طبقات اجتماعی در شهرستان دلگان و نظام طبقاتی هند به یک صورت است؟
این مقاله تلاش کرده است سئوالات مذکور را با طرح مسائل خود همراه با اهدافی که در پایان به آن خواهد رسید، پاسخ گوید.
2. اقوام آریایی و ریشه های کاست در هند
در منابع معتبر تاریخ هند، آغاز و انجام دوره آریایی به درستی دانسته نیست، هر چند بعضی این دوره را بین 600 ق.م. تا 300 ب.م. و برخی از 300 ق.م. تا 300 ب.م.، که دوره حماسی نامیده میشود، دانستهاند (جلالی نائینی، 1375 : 411).
در این دوره واژه آریایی بر سر زبانها افتاد. این واژه در سنسکریت بهمعنی "حر، شخص آزاد، شریف، یا عضوی از سه کاست بالای جامعه" آمده است و به قبیله یا قبایلی نسبت داده میشود که به شکل گروهی نژادی در نخستین مرحله به هند وارد شدند (Kosambi, 1970:72).
بیشتر تاریخنگاری هندی با ورود آریاییهای کهن آغاز میشود. حتی بعضی معتقدند که مردم سند از همین آریاییها بودهاند، زیرا فرهنگ هندی کاملا آریایی است. دلیل دیگر اینست که در خصوص ساختار جامعه نخستین آریاییها اطلاعی در دست نیست. در حقیقت با عنایت به منابع سنسکریت و آثار ودایی میتوان گفت که ساختار اجتماعی نخستین آریایی ها در هنگام ورود به هند با ساختار اجتماعی هندیان عصر ودایی کاملا یکسان است (Thapar, 1966: 28-29).
فرهنگ آریاییهای نخستین در مقایسه با بومیان دره سند کاملا روشن است. آریاییها متعلق به جوامع غیر شهری بودند و از نظر دادههای باستان شناختی مدارکی به منزله فرهنگ آریایی متعلق به آن دوره در دست نیست. هنوز نمیتوان سفال دوره آریایی یا ابزار مخصوص آن دوره را مشخص کرد. آن چه میتوان در خصوص فرهنگ آنها گفت این است که آن جماعت خوراک رمههایشان را تولید میکردند، آنان سازندگان ارابههای جنگی بودند که با اسب کشیده میشد و گاریهایی میساختند که با گاو کشیده میشد و از آن ها برای حمل اشیای سنگین استفاده میکردند (Kosambi, 1970:82).
آریاییها در هزاره دوم ق.م. در دو مرحله شروع به مهاجرت از دامنههای سرد آسیای میانه به سرزمین های جنوبی کردند. در هر دو مرحله بخشی از آن ها وارد هند شدند. وداها موثقترین منبع برای این دوره هستند. وداها اشاره به ورود آریاییها به هند و استقرار در سرزمینهای غربی دارد. همچنین اشاره به مهاجرت آریایی ها به سمت شرق (اطراف رودخانه راوی) برای یافتن سرزمینهای سرسبز تر و پر آب تر میکند (Basu, 1953:1-2).
در خلال دورهیی که ریگ ودا شکل نهایی بخود میگرفت، مردم عصر ودایی در استقرارگاههای گذرگاهها در نواحی کوهستانی شمال غربی گسترش مییافتند و آرام آرام به سوی بخش غربی اطراف دو آب یعنی گنگ و جمنا کشیده میشدند. از رود جمنا (یامونا) دوبار در بخشهای نخستین ریگ ودا نام برده شده در حالی که در همان متن از رود گنگ تنها یک بار ذکری بهمیان آمده است (Kramrisch, 1959:113-120).
زندگی یکجانشینی باعث پیداشدن لایههای مختلف اجتماعی در میان مردم قبیله یا روستا شد. حتی در زمانهای اولیه عصر ودایی (حدود2000 تا 500 پ.م.) اندیشه جدایی بین مردم عادی قبیله (ویش) و جنگجویان ( شتریا= کشاتریا) وجود داشت. در متون ودایی نخستین، از برهمنان به نام قشر مشخص اجتماعی روحانیون یاد شده است. زمانی هم که اقوام هندو آریایی در سرزمینهای جدیدتر استقرار یافتند، با مردم بومی که برای آنها به منزله رعیت یا کارگر کار میکردند، نزدیکتر شدند. همین نزدیکی باعث بوجود آمدن اختلاف رنگ (وارنا) بین آنها شد. تازه واردین سفید پوست بودند و مردم بومی تیره رنگ. از این رو برای مشخص کردن این دو گروه، رنگ عامل ممیزه شد و بزودی معنای "کاست" بخود گرفت. یک سرود کهن ریگ ودا شامل نخستین سند در این رابطه است: " زمانی که خدایان برای پروشا تشریفات مذهبی را فراهم کردند، بهار را به نام « نفت»، پاییز را به نام «هدیه مقدس» و تابستان را به نام «جنگل» به او هدیه کردند. زمانی که پروشا را تقسیم کردند، براستی از او چند تکیه ساختند؟ دهان او را چه نامیدند؟ بازوها، رانها و پاهایش را چه نامیدند؟ برهمنان از دهان او آفریده شدند و از بازوان او، جنگجویان (کشاتریاها= چهتری یا شتریه) و از رانهای او خدمتکاران (ویشیاها) و از پاهای او شودراها ساخته شدند" (Kulke and Rothermund, 1998:39 ).
لازم به ذکر است که این سیستم با ورود آریاییها به هند پدید آمد. عقیده هندوان درباره تشکیل جامعه ناشی از همان عقیده ارتقا و پیشرفت اخلاقی است. قانونگذاران پیشین هند به هنگام تشکیل جامعه آریایی خود، کمال معنوی را در قبال جمعیت و قدرت و ثروت ملاک ارزش واقعی قرار دادند. آنان معتقد بودند که جمعیت و ثروت و قدرت باید تابع دانش و اخلاق باشد و جامعهای را که پای بند به اصل اخلاقی یعنی وارنا- دارمه (رنگ و فضیلت) باشد مترقی میدانستند. در دوره باستان که آریایی ها وارد هند شدند و در شبه جزیره استقرار یافتند، چون سفید پوست بودند، خود را جدای از بومیان سیاه چرده قرار دادند و این اختلاف رنگ و اندیشه موجب شد تا کمکم مفهوم لایه اجتماعی کاست در جامعه رونق گرفت. بخاطر مسلط شدن آریاییها در هند، چند طبقه پیدا شد: برهمنان (روحانیون) و نظامیان در طبقه اول و توده های مردم به ترتیب به بازرگانان، کشاورزان و خدمتگذاران تقسیم شد. نخستین اشاره به وجود چهار طبقه در کتاب ریگ ودا آمده است. سپس این چهار طبقه یا کاست بدین صورت شکل گرفت: برهمنان (روحانیون)، شاتریا یا چهتری(فرمانروایان و جنگاوران)، ویشیا (کشاورزان و صنعتگران )و شودرا (خدمتگذاران و خادمان)(سعیدی مدنی، 1389: 166). معینی فر در خصوص منشا این نظام در هند معتقد است که اسم و وراثت مشترک، داشتن حرفه یکسان، تشکیل اجتماع واحد و منسجم و نیز ارث و ازدواج درون گروهی پایه و اساس کاست است(معینی فر،1391: 92).
سیمون ویتمن (Simon Weightman) محقق و استاد ارشد مدرسه مطالعات آفریقایی و شرقی دانشگاه لندن در باره کاست مینویسد: "آنچه کسی را هندو میکند، متولد شدن از پدر و مادر هندو، و در نتیجه، تعلق به طبقه آنهاست. کاست عامل اصلی در تعیین موقعیت دینی و اجتماعی فرد است. موضوع کاست چنان پیچیده است که به هیچ روی نمیتوان در این جا از آن به تفصیل سخن گفت، اما میتوان آن را بر پایه اندیشه دینی، آلایش و پالایش، که از جمله اساسیترین دغدغههای آیین هندو است، تبیین نمود. هیچ کس را گریز از آلایش نیست، چرا که طبیعت بدن، مولد و منبع آلودگی است..." (ویتمن 1382: 57).
برای رهایی از این آلودگی ها، حمام و شستن تن و بدن در صبحگاهان برای هندوی متدین تنها شستشویی ساده نیست، بلکه تطهیری آیینی برای دست یابی به وضعیتی است که برای باریافتن به محضر خدای خود لازم میداند. بهرصورت، کاست گروه تمایز یافته و آبا و اجدادی هر شخص است که معمولا قانون درون همسری بر آن حاکم است (همان جا).
3. بررسی کاست در ایران، شهرستان دلگان
3. 1. پیشینه موضوع در ایران
درایرانبجزچندتعریفکهدربارهنظامطبقاتیکاستدرکتابهایجامعه شناسی وانسانشناسیآمده مطلبدیگری در این خصوصموجودنیست؛همچنینتاکنونبجز دو مقاله پژوهشی، مقاله دیگریباموضوعیتنظامطبقاتییاکاستدرایران،بهچاپ نرسیدهاست. دومقالهمذکور توسط پژوهنده معاصر سیدمحسنسعیدیمدنی از متخصصین انسان شناسی در ایران و عضو هیات علمی دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه یزد، باعناوین: 1).مقایسهنظامطبقاتی کاست ازدیدگاهریگودا و شاهنامه؛ 2) نظام طبقاتی در ریگ ودا و اوستا بهچاپرسیدهاست (سعیدی مدنی، 1388: 161-186؛ سعیدی مدنی، 1389: 61-90). موضوع این دو مقاله، بررسی متون دینی ایرانی و هندی یعنی اوستا و ریگ ودا و نیز متنی ادبی حماسی یعنی شاهنامه فردوسی است. نویسنده تلاش کرده تا نشان دهد که ریشههای تفکر کاستی از همان آغاز در میان اقوام آریایی وجود داشته و از طریق مهاجرت تدریجی آنان به هند این نظام در سرزمین جدید نیز بنیان نهاده شده است. از نظر نویسنده ی این مقالات طبقه بندی آریاییها نشان میدهد که ساختار طبقاتی ریگ ودایی با نظام طبقاتی اوستایی بسیار نزدیک است (سعیدی مدنی، 1389: 62). در این دو مقاله هیچ اشارهای به نظام کاست یا چیزی شبیه به این نظام در جنوب شرقی ایران نشده است. با عنایت به چهار سئوال مطرح شده در مقدمه، بجز سئوال اول که برای ورود به بحث اصلی، ناگزیر به صورت فشرده به آن پرداخته شده است و همسویی با سه مقاله پیشین دارد، سه سئوال دیگر مقاله تازگی دارند و یافتن پاسخی منطقی برای آنها، دغدغه ی اصلی انجام این پژوهش بوده است.
3. 2. نظام کاست و طبقه اجتماعی
طبقه اجتماعی به بخشی از اعضای جامعه گفته میشود که "از نظر ارزشهای مشترک، حیثیت، فعالیتهای اجتماعی، میزان ثروت و متعلقات شخصی دیگر و نیز آداب معاشرت، از بخشهای دیگر جامعه تفاوت داشته باشند" (کوئن، 1372: 179؛ سعیدی مدنی، 1389 : 64). در برابر این تعریف، کاست معنی و تعریف دیگری دارد؛ کاست به نظام قشربندی اجتماعی بستهای اطلاق میشود که در آن، افراد نمیتوانند از سطحی اجتماعی به سطحی دیگر، آزادانه، بروند. شخصی که در یک کاست ویژه به دنیا میآید، باید سراسر عمر خود را در همان کاست بگذراند. از آنجا که زناشویی میان کاستهای گوناگون ممنوع است، هیچ راهی برای انسان وجود ندارد که از کاست تعیین شده خود پا فراتر بگذارد. توافقی عمومی وجود دارد که نظام طبقاتی در برابر نظام کاست، نظام بازتری است؛ زیرا در نظام طبقاتی، با انتقال فرد از یک طبقه به طبقه دیگر، به وسیله حکومت، دین یا فرهنگ مخالفت نمیشود. حرکت صعودی، سخت کوشی و زناشویی با عضو طبقات بالاتر، در نظام طبقاتی امکانپذیر است در حالی که در نظام کاستی چنین کاری غیر ممکن است (کوئن، 1372: 182؛ سعیدی مدنی، همان جا).
4. کاست در ناحیه بلوچستان
4. 1. ادبیات تحقیق
یکی از مناطق کهن ایران ناحیه بلوچستان میباشد که با توجه به شرایط جغرافیایی، عدم وجود امنیت و نداشتن راههای آسفالته در گذشته، عرصهی تحقیق بر محققان داخلی و خارجی را تنگ و دشوار کرده بود، از این رو تاکنون تحقیقاتی که شایسته این منطقه و راه گشای طرحهای پژوهشی برای دانشجویان رشتههای مختلف مانند باستانشناسی، انسانشناسی، جغرافیا، تاریخ، جامعهشناسی، ادبیات و سایر رشتههای دانشگاهی باشد، کمتر صورت گرفته است. یکی از ویژگیهای بلوچستان بکر بودن و کمتر شناختهشدن این بخش ایران از نظر باستانشناسی و انسانشناسی است. در مورد فرهنگ بلوچستان به صورت کلی محققان داخلی و خارجی تحقیقاتی انجام دادهاند؛ اما با توجه به وسعت و گستردگی منطقه، دربارهی فرهنگ مردم برخی از شهرها و روستاهای دور افتاده بلوچستان مانند دلگان، هنوز تحقیقی علمی صورت نگرفته است .
در پژوهش حاضر قصد بر این است که بیشتر به جنبههای معنوی فرهنگ دلگان و بلوچستان در سطح گستردهای پرداخته و در برخی موارد با یکدیگر مقایسه شوند. برای این منظور در حدود یک سال با دهها نفر (اکثراً سالخورده) از ساکنین دلگان (بلوچستان) و روستاهای تابعه آن مصاحبه شده است اما، این تحقیق هر چند که تازه و بکر است؛ به عنوان جزیی از فرهنگ مردمان دلگان مطرح میشود و دهها پژوهش دیگر می تواند دربارهی آداب و رسوم، ادبیات شفاهی، مخصوصاً باستان شناسی دلگان و حوزه جازموریان که روزگاری راه ارتباطی از مرکز فلات ایران به جنوبشرق و سواحل مکران بوده است، انجام شود.
چنانکه پیش از این نیز گفته شد، در خصوص نظام کاست در بلوچستان تا کنون تحقیق مستقلی انجام نشده است. آنچه را نویسندگان و محققان در لابلای شرح تاریخی دیگر مناطق و یا اختصاصاً در مورد بلوچستان نوشتهاند بر اساس ویژگیهای متمایزکننده میتوان به دو قسمت تقسیم کرد؛
الف) نوشتههای کهن که بیشتر جنبه تاریخنگاری دارند؛ مانند:
- «تاریخنگاران اسکندرمقدونی». شکی نیست که اسکندر از کراچی تا کرمان از مناطقی گذر کرده که امروزه جزو استان سیستان و بلوچستان است. یکی از مورخان همراه وی مشاهدات خود را شرح داده و دو نویسنده دیگر «کنت کورث» و «آریان» بر پایه شواهد و مدارک، سفر اسکندر را ثبت نمودهاند. شرح جغرافیایی مناطق، مردمشناسی و وقایعی که در این کتابها شرح دادهشده ارزش پژوهشی از جنبه تاریخی و در برخی موارد مردمشناسی دارند (ناصری نیا، 30:1388)؛
ـ «معجم البلدان»: این کتاب نوشته «ابو عبدا...یاقوت حموی است که در باره جغرافیا نوشته شده و دربرگیرنده فهرست قبایل و اشخاص است. با توجه به اینکه به قبایل بلوچ و اسامی افراد در آن زمان اشاره شده است میتواند، جنبه مردمشناسی نیز داشته باشد (همانجا).
ب) مکتوبات اخیر که علاوه بر مباحث تاریخی به بحث مردمشناسی نیز پرداختهاند:
- آثار محمد برقعی خصوصا کتاب «سازمان سیاسی حکومت محلی بنت» (برقعی،1356).
ـ بلوچستان اثر ذبیح الله ناصح (1344)
ـ جای پای اسکندر و سفری در بلوچستان نوشته ملکحسین و اسلام کاظمیه (1356)
ـ سیمای تاریخی بلوچستان اثر عبدالغنی دامنی (1380)
همچنین آثاری دیگر که به برخی از حوزههای انسانشناسی فرهنگی و مردمشناسی پرداختهاند :
- آثار ایرج افشار سیستانی (افشار سیستانی، 1390) که کارهای ایشان در مباحث تاریخ، قومشناسی و مردمشناسی منطقه هرچند ناقص ولی ارزشمند است؛
- موسی محمودزهی نیز در چند سال اخیر کتابهای متعددی درباره تاریخ، فرهنگ و مردمشناسی بلوچستان به چاپ رسانده که از آن جمله میتوان به کتاب آیینها و باورها و فرهنگ مردم بلوچستان اشاره کرد (محمودزهی:1391).
5. 1. قشربندی اجتماعی/کاست
در بلوچستان قشربندیهای مشخص و تفکیک شده اجتماعی وجود دارد که اساس این تقسیمات بر مبنای اصل و نسب است که بلوچها به آن ذات میگویند. تفاوتهایی میان این تقسیمبندی در مکران و سرحد وجود دارد.
5. 1. 1. ذات
هویت یک فرد وابسته به ذاتی است که در آن متولد شده است و زندگی میکند. هر فرد بلوچ از بدو تولد یک وابستگی ذهنی به ذاتی مشخص دارد و در نتیجه هیچگاه خویشتن را تنها و بیکس احساس نمیکند چرا که اساس تشکیل ذات، خون مشترکی است که در رگهای افراد وابسته به آن جریان دارد و نتیجه این اشتراکات خونی چیزی جز عصبیت نژادی نیست (شه بخش، 1373: 27). شاخصهی تعیین پایگاه ومنزلت اجتماعی افراد در این اجتماع ذات است، افراد همه ذاتها برای حفظ خود در شرایط دشوار زندگی مجبور بودهاند به یکی از ذاتهای فراتر متصل شوند، تا از حمایت مادی و معنوی آنان برخوردار باشند.
ذات، دارای ویژگیهایی است، از جمله این ویژگیها، برابری و برادری درون ذاتی است و چنانچه فردی وابسته به یک ذات به فرد یا افرادی از ذات دیگر، آزار و اذیت میرساند و یا مرتکب قتلی میشد، اغلب تمامی افراد آن ذات برای انتقام از همه افراد ذات خاطی وارد عمل میشدند (همان، 27).
5. 2. قشربندی اجتماعی در مکران
در تقسیمبندی کلی بر مبنای اصل و نسب (ذات) در مکران، سه قشر اجتماعی قابل تفکیک است:
الف) ذاتهای برتر
ذاتهای برتر در راس جامعه قرار داشته و گروههای حاکم را تشکیل میدادند. این گروه از تمامی امکانات موجود در جامعه بهرهمند و از احترام و اعتبار سیاسی و اجتماعی ویژهای برخوردار بودهاند. آنها اساس و ریشهی این برتری را در برتری اصل و نسب خویش میدانستند (ابراهیمی، 1388: 78). عالیترین مقام در این گروه سرداران یا خوانین هستند که پشتیبان طایفه خود در شرایط بحرانی بوده و عهدهدار رهبری تمام امور حقوقی و اجرایی داخل منطقه نیز بودهاند و نقش رابط بین طایفه و دولت مرکزی را داشتهاند. بیشترین زمین و درخت و آب کافی برای زراعت و کشاورزی از این گروه بوده و گروههای پایینتر در زمینهای گروههای حاکم کار میکردند.
ب) اقشار متوسط
این ذاتها به لحاظ موقعیت و اعتبار اجتماعی پایینتر از ذاتهای گروه حاکم بودند. ذاتهای اقشار متوسط از درجه یکسانی برخوردار نبودند و تحت عناوین ارباب، کدخدا، رییس و ملا مشهور بودند.
ج) قشر محکوم یا قشر پایین و رعیت
اکثریت جامعه بلوچ را افراد این قشر تشکیل میداد و پایینترین ذاتهای هرم اجتماعی مکران محسوب میشد. افراد این قشر تحت عناوین غلام، بندی، چاکری، استاد، درزاده و ... شناخته شدهاند. افراد این قشر هیچگونه استقلال رای و عمل نداشته و وابسته به قشرهای بالا بوده و سردار طوایف بالا به تمامی شئون زندگی آنان نظارت داشته است (شه بخش، 1373: 27- 23).
اساس اصل و نسب در جوامع روستایی و عشایری مکران در جزییات تفاوتهایی دارد که ماحصل آن به شرح زیر است:
جوامع روستایی
-
ذات خان (سردار)
-
ذات کدخدا (بزرگان بعد خوانین)
-
ذات ارباب (خورده مالکان صاحبان اراضی مزروعی)
-
ذات استاد (صنعتگران جامعه مانند آهنگران)
-
ذات درزاده (کارگران کشاورز که از خود آب و ملکی ندارند)
-
ذات نوکر (بردگان زرخرید که نسل اندر نسل باقی ماندهاند) (جانب اللهی به نقل از محمد برقعی، 1356: 4).
جوامع عشایری
-
ذات هوت (بالاترین گروه اجتماعی عشایر)
-
ذات کرنکش (افراد عضو طایفه)
-
ذات بلوچ (منزلت پایینتر از دو ذات بالا)
-
ذات جت (شتربانان هم ردیف با درزادههای روستا)
-
ذات تیه (بردگان و اسرا) (براهویی، 1378: 191- 189).
5. 3. قشر بندی اجتماعی در سرحد
در جامعه عشایری سرحد که اساس زندگی و معیشت بر دامپروری استوار بوده است، مردم از لحاظ اجتماعی همه در یک سطح قرار داشتهاند، هرچند که تفاوتهای اقتصادی وجود داشته است. چون اساس برتری در جامعه بلوچستان ذات یا اصل و نسب است، تمکن مالی نسبت به ذات، چندان اهرم قدرتی محسوب نمیشده است. به همین دلیل جامعه سرحد به دو قشر سردار و افراد عضو طایفه (که همه افراد طایفه برابر بوده اند) تقسیم شده است. سردار نیز از خود طایفه و با نظر بزرگان به این مقام رسیده است (جانب اللهی، 1375: 74).
5. 4. ساختار طایفه
طوایف بلوچستان با عنایت به پراکندگی ای که در این منطقه وسیع دارند، دارای تفاوتهای عمده در نظام اجتماعی خود هستند.
5. 4. 1. ساختار طایفه در مکران
سلسله مراتب طوایف در مکران، با توجه به اینکه سردار یا حاکم در راس طایفه است، از چندین تیره شکل گرفته است. ریاست تیرهها بر عهده کدخداست. تیرهها خود از تعدادی حشم یا شلوار تشکیل شدهاند که ریشسفید یا مستر ریاست آن را بر عهده دارد. چندین هلک که در کنار هم قرار بگیرند، حشم یا شلوار را شامل میشوند. کوچکترین واحد اجتماع هم خانوار است که وقتی در کنار هم باشند، هلک را شکل میدهند (جانب اللهی، 1356: 64).
خانوار---- هلک---- حشم یا شلوار---- تیره---- طایفه.
نکته قابل ذکر اینکه در گذشته بر اساس نام خانوادگی هر شخصی به راحتی، اصل و نسب وی مشخص میشد، اما در چند سال اخیر برخی از بلوچها (به خصوص افراد ذاتهای پایین) نام فامیلی خود را تغییر دادهاند و شناسایی اصل و نسب آنها بر اساس فامیل مشکل شده است(همان جا).
5. 4. 2. ساختار طایفه در سرحد
طایفه در سرحد متشکل از چندین رند یا تیره است. هر تیره خود شامل چند شلوار یا فامیل است. خانوار کوچکترین واحد اجتماعی است که از تجمع آن، فامیل، شلوار یا دودمان شکل میگیرد (همان: 173و 64).
خانواده (خانوار) ---- دودمان یا فامیل یا شلوار ---- رند یا تیره ---- طایفه
5. 5. گروههای قومی
بر مبنای مدارک باستانشناختی و تاریخی، ناحیه بلوچستان همچون سایر مناطق ایران در مسیر تاریخ همواره مورد توجه و محل گذر و سکونت اقوام و ملل مختلف بوده است. برخی از این اقوام، که دارای زبانها، لهجهها، فرهنگها و خصوصیات جسمانی گوناگونی بودهاند، به تدریج در این سرزمین سکنی گزیده و با یکدیگر درهم آمیختهاند. از این رو میتوان گفت ناحیه بلوچستان امروزه سکونتگاه قبایل و طوایف متعددی است که منشا برخی از آنان را اعراب و بعضی را آریایی و گروهی را دراویدیها و ... میدانند (ابراهیمی، 1388: 46). استان سیستان و بلوچستان در حال حاضر محل زندگی اقوامی از قبیل بلوچها، جدگالیها، سیستانیها، فارسها، براهوییها، سیکها و ... است. اما قوم غالب در ناحیه بلوچستان را بلوچها تشکیل میدهند. تاریخ این ناحیه با تاریخ قوم یا نژاد بلوچ متفاوت است، شواهدی که نشان دهد بلوچها از ابتدا از همین ناحیه برخاستهاند، دردست نیست.
5. 5. 1. بلوچها
در حال حاضر بلوچ نه یک قومیت واحد، بلکه اطلاق به گروهی از افراد با قومیتهای مختلف و متفاوت است که در زمانهای مختلف به این سرزمین آمدند، راه و رسم و حتی زبان بلوچی را آموختند و در پوشش مانند بلوچها شدند و در نهایت نیز، به دور از نیای خودشان، رای به بلوچ بودن خود دادند و در حال حاضر بسیاری از آنها مانند سیاهان آفریقایی و یا پشتونهای مهاجر، زبان اصلی خود را فراموش کردهاند و به بلوچی تکلم میکنند و بسیاری دیگر نیز مثل براهوییها و یا کردها علاوه بر بلوچی به زبان خویش نیز تسلط دارند (ناصری نیا، 1388: 56). در این اختلاط قومی شناخت اینکه کدام طایفه بلوچ اصل است و کدام یک نیست، امری تقریبا غیرممکن است. به همین دلیل است که در میان آنچه امروزه به نام بلوچ میشناسیم تبارشناسیهای مختلف وجود دارد.
امروزه آنهایی که خود را بلوچ میدانند، بیشتر به خاطر دو عامل است: 1- گویشور زبان بلوچی هستند. 2- از والدین بلوچ متولد شدهاند. تمام کسانی که زبان مادریشان بلوچی است، خود را بلوچ میدانند. شاید محکمترین عامل برای اثبات قومیت در بین بلوچها عامل زبان بلوچی بوده است (محمودزهی، 1391: 3-182).
5. 5. 2. براهویی
براهوییها در حال حاضر جزو اقوام بلوچ شناخته میشوند؛ اما بیشتر پژوهشگران نژاد این قوم را دراویدی میدانند که در گذشته در قسمتهایی از پاکستان، افغانستان و ... زندگی میکردند. این قوم علاوه بر زبان بلوچی به زبان مادری خودشان یعنی براهویی نیز تکلم میکنند، این اقوام در بیشتر شهرهای استان سیستان و بلوچستان زندگی میکنند، اما تجمع آنها در شهرهای زاهدان و خاش بیشتر است (ناصری نیا، 44:1388).
5. 5. 3. جدگالی
این قوم مانند براهوییها، بلوچ شمرده میشوند؛ اما نژاد اصلی این قوم به اقوام جﭦ یا زط برمیگردد که پیش از آمدن آریاییها به منطقه، در ناحیه بلوچستان ایران و پاکستان زندگی میکردند. زبان این قوم جدگالی است اما به زبان بلوچی نیز تکلم میکنند. محل زندگی این اقوام در جنوب بلوچستان در شهرهای چابهار، کنارک و دشتیاری است. تیرههای قومی جدگالها عبارتند از: بیجارزهی، سیساری، سیتار، پلوادلو، برادو، بَند، تورد، گنُدو، بللوزهی. جمعیت جدگالها بیش از 30 هزار نفر تخمین زده میشود (افشارسیستانی، 1390: 503).
5. 5. 4. افغانها
مهاجرین افغان از دیگر اقوامی هستند که در ناحیه بلوچستان ساکناند. این گروه از لحاظ پوشش و مذهب با بلوچها مشابهاند، اما از نظر اختلافات انسانی (جنبه نژادی) بسیار متفاوت هستند.
5. 5. 5. مهاجرین آفریقایی
این گروه که بیشتر در جنوب استان و بخصوص در شهرستانهای چابهار و کنارک سکنی گزیدهاند در واقع از نوادگان بردگان آفریقایی هستند که در زمان استعمار پرتغالیها به این منطقه وارد شدهاند. در زمان حاضر این اقوام به زبان بلوچی تکلم میکنند و پوشش مشابه بلوچها دارند و خود را بلوچ میخوانند.
6. قشربندی اجتماعی در دلگان
نابرابریهای اجتماعی یک واقعیت دیر پای تاریخ بشری است؛ حتی در سادهترین فرهنگها که اختلاف در ثروت و دارایی عملا موجود نیست، نابرابری وجود دارد. برخی مشخصههای اجتماعی همچون طبقه اقتصادی، نژاد، قومیت، جنسیت و دین در طول تاریخ تفاوتهایی هستند که از نظر جامعه مهم تلقی شده و موجب ایجاد روابط اجتماعی نابرابر میان افراد جامعه شدهاند (قائمی زاده، 4:1386). نابرابری اجتماعی و قشربندی اجتماعی معادل یکدیگرند و منظور از قشربندی اجتماعی، توزیع افراد هرگروه اجتماعی یا جامعه بر روی یک مقیاس است (همان: 5). قشربندی دارای اشکال گوناگون است، پنج نوع نظام قشربندی قابل تشخیص میباشد: نظام بردگی، کاست، نظام مراتب، پایگاه و طبقات اجتماعی (تامین، 12:1373). از میان این نظامهای قشربندی، بردگی و کاست در جامعه سنتی دلگان وجود داشته که امروزه باعث به بوجود آمدن طبقات اجتماعی شده است.
جامعه دلگان، و به طور کلی مکران، دارای لایهبندی مشخص و تفکیک شده اجتماعی است که میراث دوران بردهداری است و همچنان در دلگان تا حدودی وجود دارد. هر فرد دلگانی دارای پایگاه اجتماعی معین و تعریف شدهای است که بدون آن نمیتواند هیچگونه هویتی داشته باشد. موقعیتهای تعیین شده در جامعه دارای سابقه تاریخی میباشد و جامعه با نظامی خاص در حالت بسته به سر میبرد.
مردم دلگان در سلسله مراتب طبقاتی با نظمی خاص جایابی شدهاند به طوری که توانایی هیچگونه تغییری در وضع موجود خود ندارند و پیوسته خود را ملزم به رعایت اصول حاکم بر کاست خود میدانند. در واقع کاست موجود در دلگان، گروه اجتماعی موروثی مبتنی بر ازدواج درونگروهی است، که نژاد و تخصص حرفهای از خصایص آن است.
طبقات موجود به ذات (اصل و نسب) و تا حدودی مربوط به حرفهای است که به شکل موروثی از طریق ازدواجهای درونگروهی به تنهایی به نسلهای بعد انتقال مییابد. در دلگان طبقات به دو گروه تقسیم میشوند: ذاتهای برتر و ذاتهای پایین یا رعیت. ذاتهای بالاتر عبارتند از: خانها و بلوچکارهها؛ و ذاتهای پایین: استاد و غلام میباشند. هر کدام از این ذاتها نیز میتوانند دارای زیر مجموعهای باشند. خارج از این ذاتها، افرادی هستند که مربوط به هیچکدام از این طبقات نبوده و معمولا مهاجرانی هستند که هویت ریشهای آنها مشخص نیست.
خانها و بلوچکارهها، گروهی هستند که از نظر نژادی خود را بالاتر از دیگران می دانند. این گروه در گذشته با این تفکر که دارای اصل و نسب بالاتری هستند و همچنین به واسطه نفوذ فراوان در دولت قاجار، زمینهای بسیاری را از آن خود نموده و امروزه نوادگان آنها به لحاظ برخورداری از موقعیت اجتماعی، امکانات اقتصادی و مالکیت بر افراد طبقات پایین، خود را از طبقات دیگر بالاتر و ارتباط و مراوده را با طبقات پایین کسر شأن میدانند و به آنها به چشم حقارت مینگرند.
قشر استاد، صنعتگرانی هستند که شغل و پیشه پدران خود را به صورت توارثی دنبال میکنند. این لایه اجتماعی به واسطه مشاغلی مانند آهنگری، نوازندگی در مراسم عروسی و ... به اصطلاح کم ذات یا بی اصل و نسب خوانده میشوند.
غلامها پایینترین گروه اجتماعی در جامعه دلگان محسوب میشوند. این گروه از نظر بلوچکارهها به واسطه نژادی پست شمرده میشوند. شباهتهای ظاهری این افراد با بردگان آفریقایی یکی از دلایل اصلی حقیر شمردن آنهاست. در گذشته غلامان توسط بلوچکارهها به کارهای اجباری گمارده میشدند، اما امروزه تنها به چشم حقارت به آنها مینگرند.
در مجموع این پرسش قابل توجیه است که چرا با وجود اینکه جامعه دلگان مسلمان هستند و اسلام اساس برتری را تقوا قرار داده است، هنوز نوعی نظام شبه کاستی در دلگان همچنان وجود دارد؟ چنین به نظر می رسد که تفکر برتری نژادی، قومی و طایفهای، آنچنان بر این مردم غلبه دارد که اعتقادات دینی آنان را تحت الشعاع قرار داده است.
7. بحث نظری
مفهوم کاست در ایران همچنان ناشناخته است، هرچند نمونههایی با شدت و ضعف در طول تاریخ ایران در جای جای این سرزمین وجود داشته و امروز در جامعه دلگان دیده میشود. شباهت گریزناپذیر این سیستم با نظام طبقاتی کاست در هند از یک سو این باور را قوت میبخشد که این پدیده اجتماعی از سرزمین هند به داخل مرزهای شرقی ایران راه پیدا کرده است و از دیگر سو محتمل است که رسوم قبیلهای منطقه موجب زایش این نظام شده باشد.
تعریف کاست، همچنانکه پیش از این آمد، عبارت از نظام قشربندی اجتماعی بستهای است که در آن افراد نمیتوانند از سطحی اجتماعی به سطحی دیگر آزادانه بروند؛ ازدواج خارج از کاست خود ممنوع است و راهی برای برون رفت از کاست تعیین شده وجود ندارد یعنی تحرک صعودی وجود ندارد. از این رو، اساس کاست در هند، طبق تحقیق معینی فر (1391: 92) عبارتند از: 1- اسم و وراثت مشترک 2- حرفه یکسان 3- ازدواج درونگروهی 4- اجتماع واحد و منسجم 5- ارث.
بر این پایه، هند از آغاز دوران تاریخی خود شامل چهار کاست یا چهار وارنای سنتی (ممیزه رنگ) شده است: 1- برهمن (روحانیون) 2-شتریا (نجبا و جنگجویان) 3- ویشیا (بازرگانان و زمینداران) 4- شودرا (خدمتکاران و پیشهوران). مردم بیرون از کاست، پاریا یا خارج از کاست (به معنی ناپاک) خوانده شدند(سعیدی مدنی، 1388: 161). بعدها، مهاتما گاندی این قشر را هاریجان (به معنی بنده خدا) نامید.
در دلگان اساس نظام اجتماعی عبارت است از: 1- اصل و نسب/ ذات. این اصل، نخستین اصل در کاست هند است و بالاترین کاست است. 2-خون مشترک. در هند، ارث؛ یعنی پسر از طریق خون، از تبار پدر ارث میبرد. 3-جامعه بسته است یعنی تحرک صعودی ندارد. در کاست هند، جامعه واحد و منسجم است، معنی دیگر آن بخش بخش شدن جامعه است. 4-ازدواج درون گروهی است. در هند نیز ازدواج درون گروهی است. 5-حرفه ارثی. در هند حرفه یکسان.
در این مقایسه اختلاف چندانی میان نظام طبقاتی کاست در هند با نظام اجتماعی دلگان وجود ندارد.
برای کاست هند، شش ویژگی قایل شده اند: 1-بخش بخش کردن جامعه 2-برقراری سلسله مراتب گروهی 3- محدودیتهایی در خصوص خوردن و معاشرت اجتماعی 4- نداشتن قدرت انتخاب حرفه 5-محدودیت ازدواج 6-دارابودن و دارانبودن مزایای مذهبی (معینی فر، 1391: 93-92). این شش ویژگی، عینا در نظام اجتماعی دلگان وجود دارد. علاوه بر این، در جوامع روستایی دلگان این قشربندی دقیقتر بروز کرده است. جانباللهی به نقل از برقعی این قشربندی را به صورت زیر آورده است:
1- ذات خان (سردار)، 2-ذات کدخدا (مالک)، 3- ذات ارباب (خرده مالک)، 4-ذات استاد (صنعتگر)، 5-ذات درزاده (کارگر کشاورز)، 6-ذات نوکر (بردگان زرخرید که نسل اندر نسل باقی ماندهاند (جانباللهی، 1356: 64). ششمین قشر، در واقع همان خارج از کاست هندو است که امروزه هاریجان نامیده میشود. قشری که تمام خدمات دون جامعه بر دوش اوست.
در این مقایسه نشان داده شد که سیستم کاست در دلگان دارای عناصر مشترک با سیستم کاست هندو است. این نظام بیشترین تاثیر را از کاست هندو گرفته است و در جامعه مسلمان شهری و روستایی خود به کار بسته است. دلیل این گفته، این است که طبق نظر ناصری نیا (1388: 44) بیشتر پژوهشگران نژاد یکی از طوایف ساکن در منطقه را، دراویدی میدانند که در گذشته در قسمتهایی از پاکستان، افغانستان و... زندگی میکردند. دلیل دیگر، وجود قبایل و طوایف متعددی است که منشا برخی را آریایی و دراویدی نوشتهاند (ابراهیمی، 1388: 46).
نتیجه
کاست در هند نوعی نظام اجتماعی طبقاتی است که بعد از مهاجرت اقوام آریایی به هند، توسط آنان بنیان گذاشته شد. آریایی ها در سرزمین جدید برای اینکه مایل به اختلاط با مردم تحت سلطه و بومیان هند نبودند، این نظام را ترویج کردند. گروه دیگری از اقوام آریایی وارد سرزمین ایران شدند و چندین نوبت به جنوب شرقی ایران رسیدند. مهاجرت بعدی، در ادوار دیگر، بخشی از آنان را از طریق مرزهای شرقی بهمراه دراویدینهای هندی دوباره به جنوب شرقی ایران رساند. اینان فرهنگ سرزمین جدید را در بلوچستان و احیانا در استان سیستان و بلوچستان نشر دادند. دلگان از این فرهنگ بینصیب نماند و به دلیل وضعیت طبیعی و شرایط اقلیمی و سنتهای قبیلهای، نظام طبقاتی کاست را جذب کرد و تا امروز به همان شیوه – هرچند با تغییراتی- ادامه داده است.
منابع
1-ابراهیمی، مریم، تحولات سیاسی و اجتماعی سیستان و بلوچستان در سالهای 1320-1322ه، تهران: انتشارات بخارا، 1388.
2-افشار سیستانی، ایرج، سیستان و بلوچستان نامه، تهران: انتشارات کتابدار، 1390.
3-براهویی، نرجس خاتون، نگاهی به سرزمین و فرهنگ بلوچستان،فصلنامه مطالعات ملی، سال اول، چاپ اول، ص196-163، 1378.
4-برقعی، محمد، سازمان اداری حکومت محلی بنت، همدان: انتشارات دانشگاه بوعلی، 1356.
5-بیتس، د. و ف، پلاگ، انسانشناسی فرهنگی، ترجمه محسن ثلاثی، تهران: انتشارات علمی، 1375.
6-تامین، ملوین، جامعه شناسی قشربندی و نابرابری اجتماعی، ترجمه عبدالحسین نیک گهر، تهران: نشر توتیا، 1373.
7-جانباللهی، محمدسعید، نظامهای سیاسی، اجتماعی و افتصادی در طوایف بلوچ سرحد (نمونه: جامعه ریگی)، فصلنامه تحقیقات جغرافیایی، ش. 358، ص82-59، 1356.
8-جلالی نائینی، سید محمدرضا، هند در یک نگاه، تهران: انتشارات شیرازه، 1375.
9-سعیدی مدنی، سید محسن، مقایسه نظام طبقاتی کاست از دیدگاه ریگ ودا و شاهنامه، فصلنامه علمی پژوهشی علوم اجتماعی، دانشگاه علامه طباطبایی، ش 46، ص186-161، 1388.
10-سعیدی مدنی، سید محسن، نظام طبقاتی در ریگ ودا و اوستا، فصلنامه علمی پژوهشی برنامه ریزی رفاه و توسعه اجتماعی، دانشگاه علامه طباطبایی، ش 5، ص 90- 61، 1389.
11-شه بخش، عظیم، پژوهشی در تاریخ معاصر بلوچستان ماجرای دادشاه، شیراز: نشر نوید، 1373.
12-فیلد، هنری، مردم شناسی ایران، ترجمه عبدالله فریار، تهران: ابن سینا، 1343.
13-قائمی زاده، محمدسلمان، جامعه شناسی قشربندی و تحرک اجتماعی، همدان: انتشارات دانشگاه بوعلی سینا، 1386.
14-کوئن، ب.، درآمدی بر جامعه شناسی، ترجمه محسن ثلاثی، تهران: انتشارات فرهنگ معاصر، 1372.
15-محمودزهی، موسی، آیین ها، باورها و فرهنگ مردم بلوچستان، تهران: انتشارات آبنوس، 1391.
16-ناصری نیا، محمدرضا، شناخت تاریخی بلوچستان، تهران: انتشارات عقیل، 1388.
17-ویتمن، سیمون، آیین هندو، ترجمه علی موحدیان عطار، قم: مرکز مطالعات و تحقیقات ادیان و مذاهب،1382.
18-Basu, D.N., Some Myth-mading Words in the Rig-Veda, Proceedings of the All Indian Oriental Conference, XVII Session, Ahmedabad: 1-2.; 1953.
19-Kosambi, D.D., The Culture and Civilization of Ancient India in Historical Outline, Delhi:Vikas Publishing House,1970.
20-Kramrisch, S., The Rigvedic Myth of the Craftsmen, Artibus Asiae, Ascona; Switzerland; Vol. XXII, No.4, Special Number dedicated to the memory of Mr. Alfred Salmony: 113-120, 1959.
21-Kulke, H. and D. Rothermund. , History of India. 3rd. Ed. London and New York: Routledge,1998.
22-Thapar, R. , A History of India. Vol.1. New York: Penguin Books, 1966.