نوع مقاله : مقاله پژوهشی
نویسندگان
1 دانشجوی دکتری تاریخ و تمدن ملل اسلامی دانشگاه آزاد اسلامی واحد علوم و تحقیقات
2 استاد گروه تاریخ و تمدن ملل اسلامی دانشگاه آزاد اسلامی واحد علوم و تحقیقات
چکیده
ویجیانگر نام حکومتی هندو است که در سال 736هـ/1336م. در جنوب هند تأسیس شد. تأسیس این حکومت توسط هندوان با هدف جلوگیری از پیشروی سلاطین دهلی به جنوب هند و با ساخت شهری به نام ویجیانگر (به معنای شهر پیروزی) در جنوب دکن آغاز شد و به سرعت تا جنوبیترین مناطق هند گسترش یافت. تشکیل این حکومت منشأ تحولات عمدهای در حیات سیاسی و فرهنگی هندوان و روابط آنان با مسلمانان دکن در جنوب هند شد. لذا آگاهی از انگیزهها و تحلیل سیر تاریخی تشکیل این حکومت برای پژوهشگران تاریخ شبه قاره هند و محققین تاریخ اسلام که به مسلمانان دکن و روابط آن ها با هندوان جنوب میپردازند ضروری به نظر میرسد. پژوهش حاضر با روش توصیفی- تحلیلی و استفاده از منابع و متون تاریخی سعی دارد زمینه های تاریخی شکلگیری این حکومت را بررسی کند. سیر تحلیلی مقاله به استخراج عوامل داخلی و خارجی و انگیزهی هندوان برای احیای قدرت سیاسی و مذهبی خود و چگونگی تشکیل حکومت منتج میگردد.
کلیدواژهها
عنوان مقاله [English]
Emersion Roots of Government Vijayanagara in South India
نویسندگان [English]
- s a 1
- h a 2
چکیده [English]
Vijayanagara is a Hindu govern which was established in 736 AH/ 1336 CE in South India. This govern first was founded by establishing a city with the same name ( the city of victory) in the south of Deccan to prevent attacks from Delhi Sultans to South India. The formation of this govern was The origin of the major developments in the political and culture situation of South India, It is necessary for the researchers of the Indian subcontinent history to be aware of motivations and the historical analysis of how the state was established. In this paper it has been attempted to consider the historical backgrounds using the descriptive - analytical.
method and historical texts and resources. The analytic view of the paper leads to investigate the internal and external factors and the motivation of Hindus for the establishment of this government.
کلیدواژهها [English]
- Indian subcontinent
- South India
- Vijayanagara
- hindu
- Delhi Sultanate
مقدمه
با وجود اینکه فتوحات مسلمانان در شبه قاره هند از قرن نخست هجری آغاز شده بود، اما
*Email: sed.abrishamkar@alumni.ut.ac.ir دانشجوی دکتری تاریخ و تمدن ملل اسلامی دانشگاه آزاد اسلامی، واحد علوم و تحقیقات تهران استاد گروه تاریخ و تمدن ملل اسلامی دانشگاه آزاد اسلامی، واحد علوم و تحقیقات تهران Tarikh@srbiau.ac.ir Email: **
تاریخ دریافت: 27/5/92 تاریخ پذیرش: 18/6/93
تاریخ دریافت: 13/3/92 تاریخ پذیرش: 3/10/92
|
آنان تا قرن7هـ/13م. حکومتی در هند تشکیل ندادند. پس از گذشت یک دورهی طولانی و در زمان غوریان و سرداران آنان بود که برای نخستین بار در سال602هـ/1206م. پس از تصرف تمام مناطق شمالی هند، حکومتی مستقل در دهلی تشکیل شد. با این حال فتح مناطق جنوبی بسیار دیر صورت گرفت. پس از غوریان، به ترتیب ترکان خلجی در سال 689هـ/1290م. و سپس تغلقیان در سال 720هـ/1320م. در دهلی قدرت را به دست گرفتند. سپاهیان مسلمان تا قبل از دورهی خلجیان هنوز به جنوب هند لشکرکشی نکرده بودند و جنوب هند به عنوان پناهگاهی امن برای هندوانی که خواهان حفظ اقتدار سیاسی و فرهنگی آیین هندو بودند، به شمار میآمد. در دورهی خلجیان برای نخستین بار فتح مناطق جنوبی آغاز شد و پس از آن روند سلطهی سیاسی مسلمانان بر جنوب هند با لشکرکشیهای محمد بن تغلق به مناطق جنوبی ادامه یافت. او به تدریج بیشتر جنوب هند را تحت سلطهی خود درآورد و بدین ترتیب حکومتی تشکیل داد که قلمرو آن از کشمیر در شمال تا منتهیالیه دکن در جنوب گسترده بود. خشونت محمدبنتغلق و سختگیری وی نسبت به اتباع مسلمان و هندوی خویش و نیز گسترش فراوان قلمرو وی باعث شد که در دههی پایانی حکومت او نوعی نارضایتی در میان امیران و حاکمان ایالتهای مختلف و نیز در میان مردم مسلمان و هندو بوجود آید. این نارضایتیها باعث شکلگیری شورشهای مختلفی علیه حکومت وی گردید که در نهایت منجر به استقلال برخی ایالات شد. (باسورث، 1381: 577 -574 ) هندوان ناراضی که به دلیل حملات سلاطین دهلی به جنوب هند اقتدار سیاسی و مذهبیشان را از دست داده بودند، به منظور احیای قدرت سیاسی و مذهبی خود، اتحادیهای تشکیل دادند که نتیجهی آن تأسیس حکومتی هندو به نام ویجیانگر در جنوب هند شد. (Shrikantaya, 2000: 162) مسلمانان ناراضی از حکومت تغلقیان نیز حکومتی مسلمان و مستقل به نام بهمنیان، در دکن تأسیس کردند. (باسورث،1381: 604)
در این مقاله پس از بررسی اوضاع سیاسی شمال هند و چگونگی استقرار مسلمانان در این منطقه، به عوامل داخلی و خارجی تشکیل حکومت ویجیانگر میپردازیم و پس از آن با تحلیل علل شورش هندوان جنوب علیه سلاطین دهلی، زمینه ها و چگونگی تشکیل حکومت هندوی ویجیانگر را مورد بررسی قرار میدهیم.
پیشینه تحقیق
نخستین اثر تحقیقی در بارهی ویجیانگر در آغاز قرن 20م. توسط رابرت سویل Robert Sewell)) تألیف شد. او با جمع آوری کتیبههای متعلق به قرون 14 تا 17م در بارهی جنوب هند، اطلاعاتی از این منطقه بهدست آورد. نتیجهی این تلاش، پدید آمدن اثر مشهور وی به نام (A Forgotten Empire: Vijayanagara) در سال 1900م. شد. این اثر، یک گاهشمار مختصردر بارهی سلسلههای ویجیانگر است. پس از سویل، مورخ دیگری به نام کریشناسوامی آینگر(Krishnaswami Aiyangar) کار وی را دنبال کرد. و تا اواسط 1920م. اطلاعات جدیدی مربوط به تاریخ ویجیانگر به دست آورد. او باتوجه به این اطلاعات جدید، کتابی به نام(South India and her Muhammadan invaders) تألیف کرد.او در این کتاب، به علل، عوامل و چگونگی تشکیل این حکومت پرداخته است. کریشنا سوامی معتقد است، حملات سلاطین دهلی علیه هندوان، کشتار، غارت اموال، ویرانی شهرها و معابد آنان، دلیل اصلی تشکیل حکومت ویجیانگر بوده است. در دههی 1940م. مورخ دیگری به نام نیلاکانتا ساستری (Nilakanta Sastri) با تألیف کتاب(A History of South India) به بررسی علل رشد و سقوط تعدادی از خاندانهای حکومتگر در مناطق مختلف جنوب هند پرداخت و بدین ترتیب تاریخنگاری ویجیانگر را تفصیل داد. از سال1980م. تعدادی از محققین و باستان شناسان، تلاش جدیدی را برای کشف اسناد تاریخی در مورد ویجیانگر آغاز کردند و بدین منظور تشکیلاتی به نام (Vijayanagara Research Project (VRP)) تأسیس نمودند. این افراد در نخستین قدم، اسناد گوناگون را شناسایی و سپس مقالاتی مبتنی بر این اسناد تألیف کردند. اما از آنجا که تاکنون پژوهشی خاص و مستقل به زبان فارسی در بارهی ویجیانگر انجام نگرفته است، این مقاله بر آن است تا به عنوان پژوهشی جدید، با بهرهگیری از منابع دست اول و تحقیقات اخیر، زمینهها، علل و چگونگی پیدایش حکومت ویجیانگر را در جنوب هند مورد تحلیل و بررسی قرار دهد.
اوضاع سیاسی شمال هند از آغاز ورود اسلام تا قرن 7هـ/13م
برای بررسی زمینههای ظهور حکومت ویجیانگر در جنوب هند، ناگزیر باید نخست به اوضاع سیاسی شمال هند پرداخت. زیرا شمال هند از قرن اول هجری دچار تحولات سیاسی و مذهبی فراوانی گردید. این تغییر و تحولات نتیجهی حملاتی بود که نخستین بار از طرف خلفای بنیامیه و به منظور ادامهی فتوحات، و پس از آن توسط حکومتهای مستقل نظیر غزنویان و غوریان به شمال هند صورت گرفت. حکومتهای مسلمان پس از استقرار کامل در شمال هند پیشروی خود را به سمت جنوب آغاز کردند. ادامهی حملات به سمت جنوب هند، سرآغاز شورشهایی از طرف هندوان گردید که در نهایت منجر به تشکیل حکومت هندو و مقتدری به نام ویجیانگر شد.
فتوحات مسلمانان در شبه قاره هند را میتوان به دو دوره تقسیم کرد. دور اول این حملات در واقع ادامهی فتوحات مسلمانان در سرزمینهای دیگر بود که در قرن نخست هجری و با انگیزه گسترش اسلام صورت میگرفت. در سال91 هجری حجاج بن یوسف که از جانب ولید بن عبدالملک حکومت خراسان را برعهده داشت، محمد بن قاسم ثقفی را مأمور فتح سند کرد. وی از طریق مکران وارد جنوب سند شد و تا سال94 هجری توانست تقریباً همه سرزمین سند (حدود پاکستان امروزی) را به تصرف خویش درآورد. (کوفی، 1384: 241)
از این تاریخ تا روی کار آمدن غزنویان در غزنه، سند توسط عاملان مسلمانی که عمدتاً عرب بودند اداره میشد. در دور دوم فتح هند که توسط ترکان و در اواخر قرن چهارم هجری آغاز شد، ماهیت و انگیزهی فاتحان از جهاد اسلامی به گسترش متصرفات و افزایش توان اقتصادی آنان، تغییر کرد. در این دوره از فتوح، حاکمان مسلمان برای استحکام بخشیدن به حضور خود در هند، خشونت بسیاری به کار گرفتند. (صالحی، 1390: 75)
محمود غزنوی که در سال 388هـ/988م. حکومت قدرتمندی را به مرکزیت غزنه بنا نهاد در طول حکومت خویش حملات گستردهای را به شمال هند تدارک دید و موفق شد قدرت خویش را در بسیاری از سرزمینهای شمالی و مرکزی هند گسترش دهد و برخی از حکمرانان محلی هندو را خراج گزار خویش سازد. (بداونی، 1380: 1/14) بنا به گفتهی جواهر لعل نهرو، متأسفانه شمال هند به وسیلهی حملات محمود غزنوی با مسلمانان آشنا شد. (نهرو،1382: 1/316) این حملات عمدتاً برای کسب غنائم صورت میگرفت و محمود غزنوی اداره امور مناطق هند را به صاحبان قبلی آن واگذار میکرد. لذا حملات غزنویان به هند منجر به تأسیس حکومتی مسلمان در این سرزمین نگردید و تغییرات مهمی در ساختار سیاسی حکومتهای شمال هند در پی نداشت. (میرخواند، 1339: 4/119) پس از غزنویان، گروهی از رؤسای قبایل افغان، به نام غوریان در غزنه به حکومت رسیدند. آنان نیز در ادامهی حملات غزنویان، پیشروی خود را به شمال هند آغاز کردند. هندوان در مقابل این حملات مقاومت بسیاری کردند اما غوریان از نیروی عظیمی برخوردار بودند و توانستند پادشاه دهلی را شکست داده و این منطقه را به تصرف خود درآورند. غوریان به خلاف غزنویان پس از فتح شمال هند در آنجا مستقر شدند و دهلی را به عنوان پایتخت خود انتخاب کردند. بدینترتیب که قطبالدین ایبک که در فاصلهی سالهای 602-607 هجری از جانب غوریان در لاهور حکومت میکرد و پس از وی التتمش (Iltutmish) موفق شدند نخستین حکومت مسلمان را در دهلی پایهگذاری کنند. (بداونی،1380: 1/39-38)
زمینههای ظهور حکومت ویجیانگر در جنوب هند
برای بررسی زمینههای ظهور حکومت ویجیانگر در جنوب هند، دو موضوع باید به صورت همزمان مورد توجه قرار گیرد. این دو موضوع را میتوان تحت عنوان عوامل داخلی و خارجی تشکیل حکومت ویجیانگر مورد بررسی قرار داد. عامل داخلی، شامل رقابت و درگیری بین حکومتهای هندوی جنوب و عامل خارجی، شامل حملات حکومتهای خلجی و تغلقی به جنوب هند است که به اقتدار سیاسی هندوان پایان میبخشید.
الف- عامل داخلی: رقابت و درگیری بین حکومتهای محلی هندو در جنوب هند
نخستین موضوعی که تحت عنوان زمینههای ظهور حکومت ویجیانگر مطرح میشود، مشکلات داخلی و همچنین رقابت و درگیری بین حکومتهای محلی هندو در جنوب هند است. این حکومتهای هندو که قبل از پیشروی مسلمانان به جنوب هند ظهور کرده بودند، تلاشهایی برای رشد و شکوفایی نظام اجتماعی و سیاسی آیین هندو انجام میدادند. اما در این زمان دچار برخی مشکلات سیاسی اجتماعی در درون خود شدند و لذا به علت ضعف داخلی، پس از مواجهه با حملات سلاطین دهلی دچار شکست شدند. زوال این حکومتهای هندو که به منزلهی پایان سلطهی هندوان در جنوب هند بود، یکی از عوامل اصلی اتحاد هندوان برای تشکیل حکومتی مرکزی و مقتدر در جنوب هند میباشد. این حکومتهای هندو عبارتند از: چالوکیان(Chalukya)، چولاها(Chula)، پاندیا(Pandiyan) و هویسالا (Hoysala)
حکومت چالوکیان در قرن 1هـ/7م. در منطقهی شرق دکن، مهاراشتارای امروزی، تأسیس شد و قلمرو آن تا قرن 6هـ/12م. به تدریج افزایش یافت و از سواحل دریای غربی تا سواحل دریای شرقی در جنوب هند کشیده شد. حکومت چولاها نیز در اوایل قرن 4هـ/10م. بر منطقهی تامیل، مسلط بود. بر اساس کتیبههای باقیمانده از این دوره، جنگهای فراوانی میان چالوکیان و چولاها وجود داشته که سرانجام با پیروزی چالوکیان به پایان رسیده است. حکومت مهم و مقتدر دیگری که در جنوب هند مستقر بود پاندیا نام داشت این حکومت در آغاز یکی از خراجگزاران چولاها بود، اما پس از انحطاط چولاها حکومتی مستقل با مرکزیت مادورا (Madura) تشکیل دادند. پادشاهی پاندیا با افزایش قلمرو، به تدریج به حکومتی قدرتمند تبدیل شد و بدینترتیب پس از انقراض حکومت چولاها، در قرن 7هـ/13م. مهمترین قدرت جنوب هند بود.(Stine, 2007: 13-14)
حکومتهای کوچک هندوی دیگری نیز در جنوب هند وجود داشت. از جمله آنها میتوان به حکومتهایی نظیر کاکاتیا(Kakatiaya) در منطقهی آندرا(Andhra) و پادشاهی کمپلی ((Kampli، در منطقهی کرناتک اشاره کرد. تمام این حکومتها تا قبل از سال 737هـ/1336م. به دلیل مشکلات داخلی و حملات مکرر سلاطین دهلی شکست خورده و از میان رفته بودند. تنها حکومت هندوی باقی مانده در جنوب هند حکومتهویسالا(Hoysala) بود که حاکمیت آنان تا قرن 8هـ/14م. ادامه یافت. حکومت هویسالا و چالوکیان نیز همیشه در حال جنگ با یکدیگر بودند. در دوران ضعف چالوکیان، حکومت هویسالا از این شرایط استفاده کرد و برخی از مناطق قلمرو آنان را به خاک خود ضمیمه نمود. (Sastri, 1955: 216)
چنانکه ملاحظه شد در جنوب هند مشکلات و درگیریهای بسیاری وجود داشت و حکومتهای هندو یکی پس از دیگری دچار زوال میشدند. از طرفی عدم اتحاد آنان با یکدیگر، هندوان را در مقابل حملات سلاطین دهلی آسیب پذیرتر میکرد. این موضوع انگیزهی بزرگان مذهبی و سیاسی هندو را برای بازیابی اقتدار گذشته و تشکیل یک حکومت مستقل هندو برانگیخت.
ب- عامل خارجی: حملات سلاطین دهلی به جنوب هند
مسلمانان در پایان قرن 7هـ/13م. پیشروی خود را به جنوب هند آغاز کردند. این حملات پس از استقرار کامل آنان در شمال هند و تشکیل حکومت توسط خلجیان و تغلقیان، با عنوان جهاد انجام میگرفت. اما یکی از انگیزههای آنان، افزایش قلمرو و کسب منافع سیاسی و اقتصادی بود. حملاتی که در این دو دوره به جنوب هند انجام شد، موجب عدم ثبات زندگی سیاسی و اجتماعی هندوان گردیده بود و به عنوان تهدیدات خارجی برای آنها قلمداد میشد. لذا خلاء حکومت مرکزی مقتدر و مستقل در جنوب آشکارتر میگردید. در این بخش حملات خلجیان و تغلقیان به جنوب هند و شورشهای هندوان که ناشی از این حملات بود مورد بررسی قرار میگیرد.
خلجیان و حملات آنان به جنوب هند
در سال 689هـ/1290م. و پس از مرگ آخرین سلطان غوریان، سلسلهی جدیدی توسط جلالالدین فیروزشاه خلجی در دهلی به قدرت رسید. معروفترین سلطان این سلسله علاءالدین محمد خلجی بود. او پیشروی خود را در مناطقی از شمال هند که تاکنون به تصرف مسلمانان در نیامده بود، آغاز کرد. (بداونی، 1380: 1/132-131) علاءالدین علاوه بر تثبیت قدرت و گسترش قلمرو خویش در شمال هند، حملاتی را به جنوب هند (دکن) آغاز کرد و سپاهیان او در این دوره برای نخستین بار به دکن پای نهادند. وی تا جنوبیترین منطقه دکن یعنی مالبار و معبر (مادورا) پیش رفت و بسیاری از حاکمان محلی را خراجگزار خویش گردانید. (صمصامالدوله،1888: 3/ 913ـ911) بدین ترتیب حملات خلجیان به جنوب هند آغاز شد. علاءالدین خلجی، در سال 693هـ/1294م. به دیوگیر (Devagiri) واقع در دکن غربی لشکر کشید و از آنجا که مردم این منطقه اطلاعی راجع به مسلمانان و توان نظامی آنان نداشتند، سپاه علاءالدین توانست به آسانی بر این شهر مسلط شود و غنایم بسیاری بدست آورد. Sherwani and Joshi, 1974: 1/34)) ثروتی که علاءالدین از این لشکرکشی بدست آورد، زمینه را برای مستحکم کردن پایههای حکومتش و نیز حمله به مناطق جنوبیتر فراهم کرد. او برای حفظ موقعیت نظامی و سیاسی خود در منطقه، حاکمی قدرتمند در آنجا منصوب کرد. علاءالدین همچنین با تأسیس یک پادگان نظامی، شرایطی فراهم آورد تا با حضور سربازان مسلمان در این منطقه، تحرکات نظامی هندوان به سرعت سرکوب شود. (سرهندی،1931 : 75 -71) علاءالدین دو سال بعد به منطقهای دیگر در دکن به نام الیکاپور (Ellichpur) حمله کرد. در حمله به این منطقه نیز به علت عدم آمادگی هندوان، شهر بدون مقاومت فتح گردید و راجهی این منطقه مجبور شد با پرداخت مقدار زیادی وجه نقد و جواهرات تسلیم شود و منطقهی الیکاپور و توابع آن را به علاءالدین واگذار کند. (سرهندی،1931: 78) زمانی که علاءالدین به مناطق جنوبی هند لشکرکشی میکرد، تنها دو قدرت قابل ملاحظه از حکومتهای هندوی جنوب باقیمانده بود. حکومت هویسالا، در منطقهی میسور امروزی و حکومت پاندیا در جنوب هویسالا. این دو حکومت نیز در رقابت با یکدیگر بودند و موقعیت آنها به گونهای بود که اگر مسلمانان، هویسالا را شکست میدادند یا با آنان قرارداد همپیمانی میبستند، توانایی حمله به پاندیا را پیدا میکردند. (Aiyangar, 2000: 2) در سال 714هـ/1310م. علاءالدین خلجی، برای فتح مناطق جنوبیتر، سپاهی را به فرماندهی ملککـافور به پایتخت هویسالا گسیل کرد. (Sherwani and Joshi, 1974: 1/42)
ویرا بالالای سوم (Veraa Ballala)، پادشاه هویسالا، که توان مقاومت در مقابل حملهی ملککافور را نداشت، سفیری را به منظور عقد قرارداد صلح، نزد فرمانده مسلمانان فرستاد و بدینگونه خراجگزار مسلمانان شد. ملککافور پس از فتح پادشاهی هویسالا، به دستور علاءالدین خلجی آمادهی حمله به مادورا، پایتخت پاندیا شد. این حملات نیز با موفقیت و پیروزی ملک کافور و فتح مادورا به پایان رسید. (سرهندی، همانجا)
علت موفقیت در فتح مادورا این بود که در هنگام حملهی ملک کافور به پادشاهی پاندیا، این حکومت دچار درگیریهای داخلی شده و جنگ جانشینی بین دو پسر پاندیا به شدت بالا گرفته بود. روایات حاکی از آن است که یکی از این دو، برای حفظ جان خود به مسلمانان پناهنده شده و برای بدست آوردن تاج و تخت از آنان کمک خواسته بود. برخی از مورخین این موضوع را عامل اصلی حملهی ملک کافور به پادشاهی پاندیا میدانند اما همانطور که در بالا ذکر شد انگیزهی اصلی ملک کافور در این حملات، فتح مناطق جنوبیتر هند بود. (Majumdar, 1960: 230)
ملک کافور پس از فتح پاندیا، هنگام بازگشت از این منطقه، پادگانی را در آنجا تأسیس کرد تا موقعیت سیاسی و نظامی مسلمانان را در این منطقه حفظ کند. (Aiyangar, 1921: 157) با وجود شکست سنگینی که در این حملات نصیب پاندیا شد، کتیبههایی در منطقهی حکومتی آنان موجود است که نشاندهندهی ادامهی بقایای این حکومت تا سال 747هـ/1346م. در جنوب هند میباشد. این موضوع بیانگر تلاش آنان برای بقای هویت سیاسی و دینی هندوان است. Majumdar ,1960: 232))
اغلب اوقات پس از بازگشت فاتحان به دهلی، در مناطق مفتوح جنوب شورشهایی صورت میگرفت. لذا سلاطین دهلی ناچار بودند برای سرکوب این شورشها، نیروهای نظامی به این مناطق اعزام کنند. در شورشی که در منطقهی مادورا علیه سلطان خلجی رخ داد، مبارکخان خلجی، یکی از وزیران خود به نام خسرو خان را با سپاهی عظیم به این منطقه گسیل کرد تا ضمن سرکوب شورش این منطقه، مناطق جدیدی را نیز فتح کند. خسرو خان از جمله هندوانی بود که در دربار خلجیان، مسلمان شده و به مقام وزارت رسیده بود. وی پس از حمله به مادورا و سرکوب شورشیان هندو یک سال در آنجا ماند و در این مدت به ظاهر به عنوان نمایندهی سلطان خلجی در این منطقه حکومت میکرد اما در واقع ضمن توطئه چینی علیه سلطان دهلی، برای پایان دادن به حکومت آنان برنامهریزی میکرد. خسروخان که به دلیل کسب امتیازات سیاسی و اجتماعی، مسلمان شده بود، پس از مدتی از اسلام ظاهری خود روی برتافت و شورشی عظیم علیه خلجیان برپا کرد. بدینترتیب او در سال 720هـ/1321م. مبارکخان خلجی و تمام خاندانش را به قتل رساند و خود با عنوان خسروشاه به سلطنت رسید. (ابنبطوطه، 1376: 2/44؛ سرهندی، 1931: 83-85) این قیام نشانهی خیزش هندوان علیه مسلمانان و با هدف پایان دادن به قدرت سیاسی- نظامی آنان و برگرداندن سلطنت به هندوان بود. اما مسلمانان نیز برای مقابله با تقویت نیروی نظامی هندوان به ویژه قیام اخیر خسروخان، تلاش بسیاری کردند و به رهبری غیاث الدین تغلق در مقابل خسروخان لشکرکشی نمودند. در این درگیری که در اطراف دهلی صورت گرفت خسروخان شکست خورد و تغلق پیروز شد. (ابنبطوطه،1376: 2/67) و بدین ترتیب حکومت خسروخان که آغاز قدرتیابی دوباره برای هندوان بود، پس از چند ماه پایان یافت و پس از آن سلسلهی جدیدی به نام تغلقیان درسال720هـ/1320م. در دهلی تأسیس شد. این حکومت نیز به دنبال حملات خلجیان، حمله به جنوب هند را ادامه داد. (سرهندی، 1931: 92-87)
تغلقیان و حملات آنان به جنوب هند
تغلق، در سال 720هـ/1321م. به سلطنت رسید و در آغاز کار برای استقرار سلطنت و استیلای مجدد مسلمانان بر دهلی تلاش زیادی کرد. پس از مرگ تغلق در 726هـ/1325م. پسرش محمد بن تغلق جانشین او شد. محمد بن تغلق، در سالهای آغاز حکومت، بخش عظیمی از هند را تسخیر نمود و سپس به طرف جنوب لشکر کشید و برخی از راجههای کرناتک را مجبور به پرداخت خراج کرد.
حملات محمدبنتغلق به سراسر نقاط هند و کسب غنایم بسیار، حکومت وی را بسیار ثروتمند کرده بود چنانکه هیچگاه خزانهی او خالی نمیشد. (فرشته، 1868: 1/238) این ثروت بسیار که قدرت وی را نیز افزایش میداد، زمینه را برای حملههای بعدی فراهم میکرد. او یکی از بزرگترین و توانمندترین پادشاهان مسلمان هند در طول تاریخ حکومت مسلمانان در این سرزمین به حساب میآید. زیرا با لشکرکشی به سرزمینهای شمال و جنوب هند و سرکوب حکومتهایی که تا آن زمان تسلیم مسلمانان نشده بودند، توانست حکومتی قدرتمند تشکیل دهد که قلمرو آن از کشمیر در شمال تا منتهیالیه دکن در جنوب گسترده بود. (برنی، 1962: 487)
محمدبنتغلق در سال 723هـ/1323م. در رأس سپاهی عازم مادورا، پایتخت پاندیا، شد و پس از فتح این منطقه یکی از فرماندهان جنگی خود را به نام جلالالدین احسنخان، به عنوان حاکم مادورا منصوب کرد، جلالالدین تا سال734هـ/1334م. از طرف محمد بن تغلق بر آنجا حکومت کرد و برای حفظ و تثبیت حاکمیت مسلمانان در این منطقه تلاش بسیاری نمود. (نظام الدین احمد،1927: 1/560 ) آنان برای حفظ موقعیت مادورا، علاوه بر پادگانی که در زمان خلجیان در این منطقه ساخته شده بود، در مسیر طولانی این شهر تا دهلی، پادگانهای دیگری نیز ساختند. این مکانهای نظامی، جادهی مادورا را در مقابل حملات هندوان محافظت میکرد. (Aiyangar, 2000: 4)
فاصلهی زیاد مادورا تا مرکز حکومت در دهلی، ادارهی این منطقه را برای سلاطین دهلی دشوار میساخت. لذا همانطور که در دورهی خلجیان، حاکم دست نشاندهی آنان (خسروخان) در مادورا علیه سلطان قیام کرد و این منطقه را از دست آنان خارج ساخت، محمدبنتغلق نیز در سال 734هـ/1334م. با شورش جلالالدین احسنخان در مادورا مواجه شد. شورش احسنخان منجر به یک حکومت جدید و مستقل در قلب حکومت پاندیا، یعنی مادورا، شد. (ابنبطوطه، 1376: 2/120) این حکومت کوتاه مدت که در تاریخ با عنوان سلطنت مادورا شناخته میشود، حکومتی مسلمان بود که در مقابل سلاطین مسلمان دهلی تشکیل شد.
محمدبنتغلق بهرغم قلمرو وسیع و ثروت فراوانی که کسب کرده بود، در طول دورهی حکومتش به کارهایی دست زد که ضربههای جبرانناپذیری به بافت اقتصادی و اجتماعی قلمرو خود وارد آورد. اقداماتی نظیر کوچاندن اجباری مردم دهلی به دیوگیر و ویران کردن دهلی، موجبات نارضایتی اتباع مسلمان وی را فراهم کرد. (سرهندی، 1931: 103-102) همچنین افزایش مالیات اتباع هندو و ظلم و ستم حاکمان تغلقی بر آنان، زمینهی شورشهای وسیعی را توسط هندوان در جنوب هند پدید آورد. (فرشته، 1868: 1/276) این شورشها منجر به فرو پاشی حکومت تغلقیان و روی کار آمدن حکومتهای جدیدی شد.
ج- شورش هندوان جنوب علیه سلاطین دهلی
جلالالدین و جانشینان وی ظلم و ستم بسیاری به اتباع هندوی خود در مادورا وارد میکردند. نتیجهی این فشارها افزایش مقاومت هندوان بود زیرا به خاطر ظلمهای فراوانی که بر آنان میرفت، برای آزادی مناطق زندگیشان تلاش بیشتری میکردند. (Majumdar, 1960: 223) از طرفی اعلام استقلال جلالالدین در مادورا، عصر جدیدی را برای هندوان در جنوب هند آغاز کرد.
زیرا آنان که تا این زمان مرعوب حملات سلاطین دهلی شده بودند، با شورش حاکمان دستنشاندهی مسلمان و پیروزی بر سروران خود مواجه میشدند. پیروزی در این قیامهای استقلال طلبانه، انگیزهی هندوان را برای مقابله با مسلمانان، بیشتر میکرد. لذا آنان از شرایط نابسامان و آشوبهای سرزمینهای اسلامی به نفع خود بهرهبرداری کردند و با ترتیب دادن قیامهای جدید، زمینه را برای بیرون راندن مسلمانان از جنوب هند و تشکیل یک حکومت مقتدر هندو فراهم نمودند. Aiyanagar, 1921: 156))
با تأسیس حکومت مسلمان مادورا در قلب حکومت هندوی پاندیا، این حکومت هندو به شدت دچار ضعف شده بود، و حاکم مسلمان مادورا میتوانست قلمروش را بر تمام پادشاهی پاندیا گسترش دهد و سلطه مسلمانان را بر جنوب هند تثبیت کند. اما در این منطقه هنوز یک قدرت هندو به نام پادشاهی هویسالا وجود داشت که بهرغم ترس و وحشت از شرایط موجود، هنوز امکان مقابله با گسترش مسلمانان را در جنوب داشت. اسنادی در منطقهی پادشاهی هویسالا یافت شده است که حکایت از درگیری شاه هویسالا با حاکم مسلمان مادورا در فاصلهی سالهای 1340 تا 1342م. میکند.
این درگیریها شامل حملاتی به پادگانهای مسلمانان در طول جادهی مادورا و نیز حملاتی به پادگان شهر بود. سپاه هویسالا با حمله به این پادگانها، نیروی دفاعی مسلمانان را در شهر مادورا ضعیف کرد و زمانی که آخرین حملهها را علیه مسلمانان انجام میداد، تنها یک پادگان در شهر مادورا باقی مانده بود. پادشاه هویسالا پس از این پیروزیها، نمادی را به نشان پیروزی هندوان بر مسلمانان، در مسیر شهر مادورا بنا کرد. حضور نظامیان مسلمان در نزدیکی هویسالا باعث شد تا پادشاه هویسالا بتواند در مورد اوضاع مسلمانان و شرایط نابسامان آنان اطلاعات کافی به دست بیاورد و از این اوضاع آشفته به نفع هندوان استفاده کند. (Aiyangar, 2000: 4-7)
پادشاه هویسالا پس از مدتی به مادورا حمله کرد و یکی از قلعههای مستحکم مسلمانان را محاصره نمود. در این جنگ، ارتش هویسالا ابتدا پیروزیهایی بدست آورد اما مسلمانان با رسیدن نیروهای کمکی توانستند ارتش هویسالا را شکست دهند و شاه هویسالا را به اسارت گیرند. اما اسنادی موجود است که در آن به درگیریهای ویرابالالای چهارم با سلاطین مسلمان اشاره شده است و این موضوع حاکی از آن است که بقایای حکومت هویسالا پس از ویرابالالایسوم همچنان ادامه داشته است. همچنین بر اساس آخرین سکههای متعلق به مسلمانان در مادورا، میتوان دریافت که مسلمانان نیز تا سال 779هـ/1377م. در منطقهی مادورا حضور داشتهاند و سلطنت رو به زوال آنان در همین سال، توسط پادشاهی تازه تأسیس ویجیانگر به پایان رسیده است. (Aiyangar, 1921:157,170)
چگونگی تأسیس ویجیانگر
همانطور که ملاحظه شد، اوضاع سیاسی اجتماعی جنوب هند در اوایل قرن 8هـ/14م. بسیار آشفته بود و شورشهای فراوانی علیه محمدبنتغلق صورت میگرفت. این شورشها گاهی از طرف اتباع مسلمانی بود که به شدت مورد ظلم و ستم تغلقیان قرار داشتند و گاهی از طرف حاکمان مسلمان بود که به منظور تشکیل حکومتی مستقل انجام میشد.
اما بیشترین قیامها توسط مردم هندویی برپا میشد که با از دست دادن پایگاههای سیاسی اجتماعی خود، علاوه بر اینکه مورد ظلم و ستم سلاطین دهلی و به ویژه تغلقیان قرار داشتند، دچار سرخوردگی نیز شده بودند. ادامهی این شورشها حکومت محمدبنتغلق را ضعیف و او را در ادارهی مناطق تحت سلطهاش ناتوان نمود. چنانکه در زمان حیات وی مناطق وسیعی از قلمروش مستقل شدند. در چنین شرایطی بود که گروهی از هندوان با هدف عقب راندن مسلمانان از جنوب هند، اتحادیهای تشکیل دادند که نتیجهاش تشکیل حکومت ویجیانگر بود. (Shrikantaya, 2000: 162)
از جمله آشوبهای اتباع مسلمان علیه محمدبنتغلق، شورش بهاءالدین گشتاسب، برادرزادهی وی، بود. این قیام توسط نیروهای نظامی محمدبنتغلق سرکوب شد و بهاءالدین به کمپلی پناهنده شد. کمپلی از جمله حکومتهای کوچک هندو بود که هنوز به حیات خود درجنوب هند ادامه میداد، فرار بهاءالدین به کمپلی باعث شد ارتش محمدبنتغلق برای تعقیب وی به کمپلی حمله کند. (ابنبطوطه، 1376: 2/116) در درگیری بین محمد بن تغلق و حاکم هندوی کمپلی، محمدبنتغلق پیروز شد و تعداد زیادی از هندوان این منطقه نیز به اسارت درآمدند. دو برادر از پسران حاکم کمپلی به نامهای بوکا (Bukka) و هریهارا (Harihara)، نیز در میان اسرا بودند. (ابن بطوطه، 1376: 2/117) از آنجا که مسلمان شدن اسیران جنگی، موجب کسب امتیازات فراوانی میشد، این دو برادر پس از مدتی که در دربار سلطان محمد تغلق به عنوان اسیر نگهداری شدند، به دین اسلام درآمدند. آنان به دلیل مسلمان شدن مورد احترام سلطان محمدبنتغلق قرار گرفتند و در دربار او به مقامات بالایی رسیدند. (Sherwani and Joshi, 1974: 1/53)
پس از بازگشت محمدبنتغلق به دهلی، هندوان دوباره در کمپلی شورشهایی علیه مسلمانان به پا کردند. شورش هندوان آنچنان وسیع بود که حاکم این منطقه و نیروهای نظامی محمدبنتغلق نتوانستند آن را سرکوب کنند و شهر را تحت کنترل خود درآورند. محمدبنتغلق، این دو برادر را که به علت مسلمان شدن اعتماد سلطان را به خود جلب کرده بودند، با تعدادی نیروی نظامی به کمپلی اعزام کرد. آنها توانستند با سرکوب این قیامها، آرامش را به کمپلی باز گرداندند. محمدبنتغلق به عنوان پاداش این خدمت بزرگ، آنان را به عنوان حاکم این منطقه منصوب نمود. با این اقدام محمدبنتغلق، مقدمات تشکیل ویجیانگر فراهم شد. (Sewell, 1900: 16)
روایات حاکی از آن است که آنان مدتی به عنوان دست نشاندهی سلطان مسلمان دهلی بر منطقهی کمپلی حکومت کردند. اما پس از آرام شدن منطقه، با راهنمایی یکی از رهبران مذهبی هندو به نام ویدیارانیا (Vidyaranya) از اسلام رویگردان شدند و دوباره به آیین هندو درآمدند. ویدیارانیا که در ابتدا به عنوان رهبر مذهبی هندوان بود، پس از مدتی با وارد شدن به عرصهی سیاست، عنوان رهبر سیاسی هندوان را نیز از آن خود ساخت. (Shrikantaya, 2000: 167) او در میان انبوهی از اغتشاشات سیاسی و مذهبی که در سرزمینهای مسلمانان و هندوان وجود داشت، به بوکا و هریهارا دستور داد شهری جدید به نام ویجیانگر در جنوب رودخانهی تونگابادرا (Tungabhadra) بنا کنند.
معنای این واژه"شهر پیروزی"بود، مرکب از دو واژهی"ویجیا" به معنی پیروزی، و"نگر" به معنی شهر. ساخت این شهر که در سال 736هـ/1336م. و با حمایت گستردهی هندوان و به منظور مقابله با نفوذ مسلمانان به جنوب هند آغاز شد، نقطهی آغاز تشکیل یک حکومت مقتدر هندو در جنوب هند محسوب میشود. شهر ویجیانگر، به سرعت آباد و پایتخت حکومتی به همین نام شد. این حکومت در طول مدت کوتاهی تبدیل به یک امپراطوری بزرگ شد و با وجود درگیریهای سیاسی و مذهبی با همسایگان مسلمان خود، تا سال 1056هـ/1646م. دوام آورد. (Majumdar, 1960: 271)
با تأسیس این حکومت، هندوان از نظر سیاسی دارای بزرگترین پادشاهی مقتدر هندو شدند. آنان با ایجاد سنگری در مقابل مسلمانان و تشکیل یک ارتش عظیم و قدرتمند، مرزهای خود را در مقابل پیشروی آنان حفظ کردند و توان نظامی و سیاسی هندوان را در جنوب هند افزایش دادند. چنانکه دو جهانگرد اروپایی به نامهای نیکلو کونتی (Nicolo Conti) و آتاناسیویس نیکیتین (Athanasius Nikitin) که در دورهی اقتدار این حکومت از ویجیانگر دیدن کردهاند، شاه ویجیانگر را مقتدرترین پادشاه هند در آن عصر میدانند. (Conti, 1855: 6 ؛(Nikitin, 1855: 29 عبدالرزاق سمرقندی نیز که بخشی از سفر خود را به جنوب هند اختصاص داده و در کتاب خود توصیف بسیار جالبی از این پادشاهی هندو میکند، در این باره میگوید: در سراسر هند نمیتوان پادشاهی یافت که قدرتش بیش از پادشاه ویجیانگر باشد. (عبدالرزاق، 1368: 2/797)
از نظر مذهبی نیز شرایط احیای دین و فرهنگ هندو فراهم شد. این پادشاهان در اولین اقدام دینی به بازسازی معابدی پرداختند که توسط سلاطین دهلی ویران شده بود. در مرحلهی بعد نظام طبقاتی (کاست) را احیا نمودند و سپس به اجرای فرمانهای نوشته شده در وداها پرداختند. آنان همچنین در راستای اهداف فرهنگی خود، برای جمع آوری تمام آموزههای هندو که در طول زمان به فراموشی سپرده شده بود، تلاش فراوانی کردند. ((Aiyangar, 2000: 16
در زمینهی تجارت نیز آنها توانستند راههایی برای حضور گستردهتر خود در تجارت خارجی و داخلی باز کنند و به عنوان یکی از مهمترین مراکز تجاری و نقطهی مرکزی بسیاری از راههای تجاری زمان خود شوند (Stein, 2007: 38).
بنابراین با تأسیس حکومت ویجیانگر، هندوان به اهدف خود رسیدند. بدین ترتیب که آنها توانستند مانع پیشروی بیشتر مسلمانان به جنوب هند شوند؛ اقتدار سیاسی از دست رفتهی خود را احیا کردند؛ معابد ویران شده را از نو ساختند و آیین هندو را دوباره در جنوب هند رواج دادند و هنر و معماری و همچنین ادبیات هندو را به اوج رساندند. آنان در زمینهی تجارت نیز به دلیل موقعیت جغرافیایی خاص این حکومت، که بر سر راه دریایی شرق آسیا به غرب آن قرار داشت، موفقیتهای بسیاری کسب کردند. لذا زمینهی رشد و شکوفایی آنان در امور سیاسی، مذهبی و تمدنی فراهم شد و منشأ تحولات بسیاری در جنوب هند شدند.
نتیجه
با تحقیق در منابع تاریخی به این نتیجه میرسیم که عوامل زیر در تشکیل حکومت ویجیانگر نقش داشتند. 1- درگیریهای سیاسی و نظامی بین حکومتهای محلی هندو در جنوب هند 2- حملات متعدد فرماندهان نظامی خلجی و تغلقی به مناطق جنوبی هند 3- افزایش ظلم و ستم سلاطین دهلی و فرماندهان آنها به اتباع هندوی خود در جنوب هند 4- قیامهای استقلال طلبانه علیه سلاطین دهلی 5- و در پایان شورش اتباع هندو در جنوب هند که به علت از دست دادن تنها پایگاه سیاسی اجتماعی و مذهبی خود دچار سرخوردگی شده بودند و تنها راه نجات خود برای احیای اقتدار از میان رفتهی هندوان میدانستند.
در چنین اوضاعی رهبران هندو با اطلاع از ضعف سیاسی مسلمانان و شرایط پر آشوب در قلمرو آنان، تلاش کردند به بررسی شرایط برون رفت از وضع موجود بپردازند. آنان با نفوذ در دربار محمدتغلق، اوضاع را به نفع خود تغییر دادند. بدین ترتیب که دو تن از اسیران هندو در دربار محمد تغلق مسلمان شدند و پس از جلب نظر وی، به اقداماتی پنهانی علیه سلطان دهلی دست زدند.
این دو با راهنمایی یکی از رهبران مذهبی، دوباره به آیین هندو درآمدند و اقدام اصلی و عملی تأسیس شهری به نام ویجیانگر را آغاز کردند و این نقطهی شروع بنیانگذاری حکومتی هندو شد. این حکومت به تدریج تا جنوبیترین منطقهی هند گسترش یافت و حدود سه قرن، منشأ تحولاتی عمده در روابط سیاسی و فرهنگی هندوان با همسایگان خود شد. ویجیانگر در طول حیات طولانی خود در حال تنازع و تعامل با همسایههای مسلمانش (بهمنیان و جانشینان آنها) بوده است. در مقالهای دیگر روابط سیاسی و نیز تعاملات فرهنگی آنان با مسلمان دکن مورد بررسی قرار خواهد گرفت.